همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

پناه

سلام همکلاسی..

خوبی؟ چی می کنی با این تعطیلات؟، می دونم که داری رکورد خوابیدن رو می شکنی، بخواب و استراحت کن که باید بعد از تعطیلات روزهای سختی رو در کنار اساتید کم یابمون بگذرونیم..

متاسفانه (یا شاید هم خوشبختانه!) چند روزی نتونستم آپ کنم بعلت گرفتاری!

گرفتاریهای بزرگی مثل خوابیدن، چرخیدن تو خیابون و درس نخوندن!

نمی دونم چرا اینهمه نیاز به خواب دارم من؟، هر چی می خوابم باز هم خوابم میاد! مثلا اگه نه شب هم بخوابم باز هم اگه صدایی من رو بیدار نکنه حتما تا ساعت دوازده مهمون عزرائیلم!

در این چند روز به نکات خیلی جالبی دست یافتم و یکی از اونها این هست که جوش بی جوش! و بی خیال ! یعنی باید هر چی باقلوا و شیرینی هست رو یکجا فرستاد تو شکم و گرنه بعد از عید حسرتش میمونه به دل!

من اصلا نمی دونم واسه ایام تعطیلی باید چی کار بکنیم و چه تکلیفی درسی باید انجام بدیم! تصمیم هم ندارم بدونم تعطیلی یعنی تعطیلی! و باید خوش گذروند نه اینکه از تو مفاتیح چهل تا نمی دونم چه جور مفعول به رو استخراج کرد!

 

پناه

به آغوشت پناه آورده ام من

دلی پر خون و آه آورده ام من

مرا شام سیه شب کرده اما

برای تو پگاه آورده ام من

مرا حد زد دو چشم تو ازین رو

نگاهی بی گناه آورده ام من

مرا عمریست چاهم می نمایند

نظر بر سوی راه آورده ام من

رخ شطرنج من گمکرده راهش!
پیاده نزد شاه آورده ام من!
بدین شعر سبک انگار شمعی

بسوی نور ماه آورده ام من..

(نوید)

 

ایام بسیار خوشی رو واستون آرزو می کنم و به علت نداشتن حرف بیشتر از این سرتون رو درد نمیارم، مواظب خودتون باشید و تا می تونید درس نخونید!

فعلا..

دعا یادتون نره..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد