-
یاد کارتونهای قدیمی بخیر
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1386 20:44
سلام بچه ها! بعضی وقتها مثل همین امروز یاد دوران کودکی مخصوصا کارتونهای قشنگ اون زمون می کنم، راستی عجب کارتونهایی نشون می داد تلویزیون، آدم میخواد دوباره بچه بشه اونا رو ببینه انصافا نسل ما کارتونهای خیلی قشنگ تری از این چرندیاتی که بچه های الان می بینن نگاه می کردن، امروز سعی کردم تا اونجایی که یادم میاد اسم اونها...
-
...!
پنجشنبه 5 مهرماه سال 1386 14:16
سلام من اگر کافرم ز علم خویش تو اگر مومنی ز شک خود بخداوند عاشقم سوگند! جز تعصب کمی نداری بیش! ((نوید)) شاید اگر این وبلاگ نبود گفته های دیروزم که زیر هاله ای از احساسات و تندروی های برخی دوستان(!) محو شد، نا تموم می موند، بحث از جایی شروع شد که بعد از کلاس استاد اکبر زاده بنده نزد ایشون رفتم تا سوال ساده ای که پرسیده...
-
تقدیم به مسافر پاییزی ام...
دوشنبه 26 شهریورماه سال 1386 13:32
سلام... خسته نباشید می بینمتون: مسافر پاییز دوباره پاییز... اما نه ((فصل خزان)) زرد! دوباره پاییز... اما نه فصل اندوه و درد! دوباره پاییز... فصل زیبای سادگی... دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی! مسافر پاییز... لب برهنه می سرود... به گوش قلب من، حدیث ((دیوانگی))...! دوباره پاییز... اما نه مثل دوباره ها... ظهور عشق در چار...
-
هر کس به طریقی..
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1386 01:09
گاهی وقتها فرهاد خود تیشه می خورد..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 19:57
سلام علیکم (واقعا نمی دونم چرا تو این مدت اصلا پست نزدم؟! ) دلم واسه همه تنگیده، (اما نه خیلی زیاد!) میخواستم خیلی وقت پیش پست بزنم اما نشد، شما هم که دیگه انگار نه انگار که همکلاسی به نام نوید داشتید! نه کامنتی نه چیزی! آخ آخ این احسان دهقان که دیگه اصلا تعطیله رفاقته! اگه من امروز بهش نزنگیده بودم تا آخر تابستون...
-
داش میثم رو ایول
یکشنبه 3 تیرماه سال 1386 11:31
سلام علیکم خدمت برادران محترم و خواهران محترمه!(بقول استاد لطفی ) ایول ایول داش میثم رو ایول! این بابا ختم ایوله! یعنی دیگه دیروز ترکوند! تقلب!؟ تو روز روشن؟!(استغفرالله) البته با این کارش زحمات دانشجویان سخت کوش کلاس(مثل خودم!) رو به باد داد !!! برگه امتحان رو که چک کردم فهمیدم که با بد شرایطی از نظر روحی و جسمی...
-
بیخیال عنوان
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 23:50
سلام.. اگه تو آخرین لحظه های خرداد ماه هشتاد و شیش اومدم بپستم فقط واسه اینه که بگم کم نمیارم و ماهی یه دونه پست رو دیگه می زنم!، البته به این نکته ایمان پیدا کردم که اگه وبلاگ آموزش گلدوزی می زدم الان وضعیت با اینی که هست زمین تا آسمون فرق داشت! یه ملت تو 360 منتظرن من برم پروفایل بسازم اونوقت...! فردا اول تیر هست...
-
((از دوباره می نویسم!!!))
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 19:27
سلام فلانی..! eeeeee! (کلمه قصار برای شکایت کردن از اوضاع جاری!) دیدی چی شد؟! یه بیست روزی آپ نکردم! (عجب فاجعه ای!!!) الان که دارم این پست رو می زنم کلاس لطفی رو پیچوندم و تو اتاقم هستم در حالی که پای راستم بصورت افقی روی صندلی جلوم قرار داره! (خدای نکرده یه موقع سوء تفاهم نشه که واسه امور درسی کلاس رو پیچ دادم!)...
-
خودتو عشقه!
جمعه 7 اردیبهشتماه سال 1386 20:07
سلام چطوری؟ حال و حولت میزونه؟ ایشالا که دلت هیچ شباهتی با این یه تیکه گوشت که درست سمت چپ سینمه و غروبای جمعه انگار تو آب نمک خوابوندنش نداشته باشه! از صبح، که نه.. یعنی از ظهر که بیدار شدم بیشتر در حالت افقی بودم تا عمودی!، اگه هم نیمه عمودی بودم، یا مثل الان پای کامپیوتر وقت حروم می کردم یا اینکه تی وی نگاه می...
-
ایول!
پنجشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1386 17:10
سلام دوستان.. کی میتونه مثل من بعد از یه مدت آپدیت نکردن یه مرتبه دو تا پست پشت سر هم بزنه و بی خیال این باشه که هیچ کس کامنت نمی ذاره و کنتور وبلاگ خوابه!!!؟ ما روباش! تو چه فازایی بسر می بردیم! اصلا انگار خودمون ختم فرنگ بودیم! انگار یه مدت رفته بودیم خارج و ایرانمون همون ((خواهر ایران!!!)) سال 60 بود! دم از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 23:05
سلاااااااااااااام.. بعد از یه مدت تعطیلی تنها چیزی که ممکن بود باعث بشه بپستم کلاس داشتن با نمازی فر بود، ساعت اول بچه ها واقعا شاهکار کردن و یکصدا نمازی رو تشویق کردن که خودش متن رو بخونه و از اونجایی هم که ایشون این احساس رو داره که می تونه در حد ((دکترا)) متن رو توضیح بده ذوق زده شدن و یک ضرب تدریس(!!!) کردن! خیلی...
-
شش ساعت با نمازی فر!!!
شنبه 25 فروردینماه سال 1386 19:49
سلام برو بچ خسته و بی رمق..! بعد از یه هفته دیدم دیگه خیلی ستمه آپ کردن وبلاگ بیشتر از این طول بکشه!،وای که عجب روزی بود امروز! شیش ساعت با نمازی کلاس داشتن واقعا هنره! امروز بد جور مخهای ما رو فرستاد هوا! یعنی دیگه هر چی توان داشت برای ترکوندن مغز ما بکار برد، ساعت اول بحثی رو مطرح کرد که واقعا هم در اون بحث علم خودش...
-
ما اومدیم!
یکشنبه 19 فروردینماه سال 1386 00:00
سلام بروبچ! ایول! باز هم شروع شد! دور هم بودن و خستگی از کلاسهای طولانی و تحمل کرامات اساتید و.. شروع شد! ساعت اول مفتخر شدیم اولین جلسه سال جدید رو با نمازی شروع کنیم که واقعا سال جدید با مدلهای جدیدتر و برنامه آپگریدتری وارد کلاس شد و شاهکار خودش رو به همگان نمایش داد و انصافا جای هیچ حرف و سخنی حتی برای فنائی هم...
-
!!چرت و پرت!!
شنبه 11 فروردینماه سال 1386 14:59
سلام عرض شد.. ببین چیا واست دارم تو لینکهای روزانه! هیچ کس به اندازه ی یه بلاگر نمی دونه چه دردیه وقتی هم دلت میخواد آپ کنی و هم اینکه می بینی هیچ سوژه ای بجز چرت و پرت برای نوشتن نداری! ، حیف که دلم نمیاد تعطیلاتم خراب بشه و گرنه حتما یکی دو صفحه کتاب رو ورق می زدم، دیگه دارم به این نتیجه می رسم که استاد اکبر زاده از...
-
اول آپ کردن!
دوشنبه 6 فروردینماه سال 1386 19:22
سلام بچز.. خوبید که؟! همین الان رسیدیم خونه و واجب دیدم اولین کار رو یعنی آنلاین شدن و پست زدن رو انجام بدم! ای بد نگذشت، جای همه خالی، مخصوصا استادها! دیگه واقعا می تونم ادعا کنم از همه کمتر درس خوندم!خیلی فاز میده! شمال مثل همیشه واسم بهترین جا برای سفر بود، هوا عالی بود عالی! اگه تا همین الان بخاطر هوا نرفتید همین...
-
اولین پست ۸۶
پنجشنبه 2 فروردینماه سال 1386 00:51
سلام عزیزان.. دیگه واقعا سال هشتاد و شیشه؟! من که خودم همیشه تا چند مدت بعد از سال تحویل تاریخ روز رو به همون تاریخ سال قبل می نویسم! برام خیلی باور نکردنی هست که به این سرعت زمان بگذره و یک سال به عمر افزوده بشه.. برای روز اول بدک نبود خودم که هنوز هیچ جا نرفتم ولی کلی مهمون داشتیم و از صبح به صد تا حالت درومدم! گاهی...
-
آخرین پست سال ۸۵
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 18:00
سلام به شما و به بهاری که در راه است. . سلام همکلاسیهای عزیز این آخرین پستی هست که در سال 85 در این وبلاگ می نویسم سالی که پر بود از اتفاقات خوش و غم انگیز سالی که سال تولد غزلهای ناب بود سالی که باعث آشنایی من با همکلاسیهای خوبی مثل شما بود، سالی که باعث شد با نایابترین چهره های دنیا مثل لطفی و فنائی آشنا بشیم و.....
-
پناه
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 19:19
سلام همکلاسی.. خوبی؟ چی می کنی با این تعطیلات؟، می دونم که داری رکورد خوابیدن رو می شکنی، بخواب و استراحت کن که باید بعد از تعطیلات روزهای سختی رو در کنار اساتید کم یابمون بگذرونیم.. متاسفانه (یا شاید هم خوشبختانه!) چند روزی نتونستم آپ کنم بعلت گرفتاری! گرفتاریهای بزرگی مثل خوابیدن، چرخیدن تو خیابون و درس نخوندن! نمی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1385 19:17
سلام همکلاسی.. پیشاپیش سال نو رو به همه تبریک می گم، امیدوارم در سال جدید موفق و پیروز وشادتر از همه باشید، در ابتدا شعری رو تقدیم می کنم که همین امروز سرودم و بی ربط به اوضاع ایران خودمون هم نیست: یکی در پی آب بودش هوس یکی تشنه لب بود و نشنید کس؛ صدایش که می گفت آبش دهند خنک قطره ای روی آتش نهند نخستین اگر چه پی آب...
-
تولدم مبارک!
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1385 20:40
سلام.. اگه چند روز پشت سر هم بیخیال آپ کردن وب بشی، اگه درس رو دور بزنی، معلومه که یه خبرایی هست و داری ناز می کنی! اول بذار یه چند تا عکس رو با هم ببینینم بعد بریم سر اصل مطلب: بنظرتون این کیه؟: یا این یکی: یا این: ابهت رو می بنید؟! این ها عکس هیچ شاعر و هنرمند وبنویس و عزیز و مامان و جیگر و باحالی نیست بجز: نوید!...
-
mad
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1385 18:59
یه سلام از یه خسته مثل من مثل یه ناله از ته چاه!مثل یه .. اه اه اه اه اه..(الان میگم چرا!) اگه حالتون خوبه و قصد دارید با نشاط و شور فراوون یک روز جدید رو آغاز بکنید، اگر تصمیم دارید از آرامش نسبی که دارید لذت ببرید، اگه.. کافیه تا استاد نمازی پاش رو به کلاس بذاره تا همه آرزوهاتون بر باد بره! واقعا دپرس کنندس حتی دو...
-
حاشا به انسانیت
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1385 12:38
سلام.. دلبری از جنس ماه.. من ز پشت پنجره.. شب کماکان زنده است.. کو ستاره، کو چراغ؟.. همنشینم هست آه.. آهم آید پیش از آه.. من نگاهم رو به ماه.. کو ستاره کو چراغ؟.. اشک در چشمان من.. شعر در دستان من.. ماه پشت پنجره.. کرده بی جان جان من.. شیشه ها باید شکست.. پر کشیدن لازم است.. ماه دور از چشم نیست.. دل بریدن لازم است.....
-
مثل پیچک
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1385 01:11
سلامی گرم، به گرمای اشک.. سلام عزیزان، در این چند روز متاسفانه بدلیل مشغله زیاد نتونستم وبلاگ رو آپ کنم و میلیونها ویزیتور رو منتظر گذاشتم!.. متنی رو که نوشته خودم هست تقدیمتون می کنم: پیچک هوا بوی سرسبزی میداد، بهار نزدیک بود، همه جا سبزه روییده بود، ((سنگها هم خزه زده بودند!))، ((صخره های سخت!)) نیز می خواستند گل...
-
احسان جان تولدت مبارک
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1385 11:53
سلام عزیزان.. در ابتدا واجبه (کفایی!) که تولد دوست عزیزم آقا احسان رو صمیمانه تبریک بگم و از خدا عمر با عزت واسش آرزو می کنم.. چون خودم هم متولد اسفند هستم برای همین تموم خصوصیاتی که احسان تو طالع بینی متولدین اسفند نوشته رو تائید می کنم البته بجز نکات منفی اون(!!!)، جفتمون آخر سال متولد شدیم دیگه، یعنی اگه یکم صبر می...
-
کعبه من
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1385 17:56
سلام همکلاسی، خوبی؟ خوب خوابیدی امروز! ولی من نخوابیدم، آخه کلاس تربیت بدنی داشتم و شکر خدا این مانع میشه که زیادی بخوابم! خیلی خوب بود، خوش گذشت... قسمت من هم این بود که اسمم تو قرعه کشی دانشگاه برای مکه در نیاد: ((کعبه)) خدا گر مرا کعبه راهم نداد... ولی کعبه ی دیگری را نشانم بداد سرا پای کعبه چو باشد سیاه سیه چشم من...
-
closer...
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1385 18:38
در درسهایمان به ما آموختند که ماست سیاه است...ولی همیشه یک نفر هست که باورمان را بارور سازد... *** او را چه نیاز است به آرایش صورت؟ هرعضو رخش هست نماینده شوکت! سلامی به لطافت غزل... خوبید عزیزان... بالاخره دانشگاه حاضر شد یه استراحت درست و حسابی بده به ما! اگه درست فهمیده باشم قراره چند روزی تعطیل باشیم که اعجاب...
-
شرح لقمه
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1385 11:48
((او بود...)) من بودم و ماه بود و او بود شبهای سیاه بود و او بود این عاشق از راه گذشته گویی ته چاه بود و او بود.. بخشید گناهم از سر لطف دل غرق گناه بود و او بود.. ته مانده ی سینه ای که آشفت... آکنده ز آه بود و او بود... سلامی از جنس احساس... ترکوندیم بخدا کلاس لطفی رو! مخصوصا ردیف آخر که یا مشغول اسم فامیل بود یا...
-
همراز
شنبه 5 اسفندماه سال 1385 12:10
سلامی به وسعت احساس... به سفیدی یاس... )) همراز (( همراز به وسعت دریا به بزرگی دنیا و به سخاوت ثانیه ها و به تازگی تنفس...عزیز است همراز تنوع جاویدان... همراز، همدم ((شب جمعه های تنهایی)) محرم اسرار نامحرم! و مرحم زخم های کهنه است... همراز تک درخت باغچه کوچک دل و تک ستاره آسمان چشمانم... همراز ...((غایت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اسفندماه سال 1385 12:08
سلام... بعد از مدتها اومدم سایت دانشگاه... شکر خدا حذف و اضافه تموم شده و سایت خلوته، صبح ساعت اول با نمازی کلاس داشتیم که بد مخی خورد و چیزی که دیشب آرزوش رو می کردم سرمون نیاد اتفاق افتاد و باز هم متن عربی رو با فارسی تطبیق داد که اصلا کار بیهوده ای هست و خیلی وقتگیره و میتونه وقتی درسش تموم شد به تطبیق عبارات...
-
وقتی استاد فکر کند نمی گیرید!!!
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1385 16:56
سلام ویژه و ناب به دوستان همکلاسی... چه خبرا؟ امیدوارم که سلامت باشید.... ساعت اول امروز با استاد نمازی که دیگه معلومه اوضاعش از چه قراره کلاس داشتیم که یه نکته رو باید در مورد کلاس امروز بگم که خیلی برام عجیبه! ایشون وقتی داشت واسه نظریه ابن سینا مثال میزد اشاره ای کرد به حادث یا قدیم بودن کتاب خدا که تعدادی از بچه...