-
دلم تنگه...
جمعه 15 دیماه سال 1385 03:28
سلام خیلی وقت بود یه پست عشقی نزده بودم، همش شده بود درس و درس و درس...! دیگه واقعا خسته شدم! مثلا میخواستم جمعه رو استراحت کنم اما مگه این مقدمه حقوق میذاره؟! خیلی نکته داره و نمازی هم که میخواد امتحان تستی بگیره و وا مصیبتا! فقط فصل چهارش مونده که نخوندم و بعد از اون هم تازه منطق و عربی مونده!!! واویلا!... اصلا حال...
-
ناگفته های ادبیات!
سهشنبه 12 دیماه سال 1385 14:20
سلام! امروز رفتم یه سر پیش استاد قافله باشی ببینم کدوم نکات رو میگه که مهمه و ممکنه در امتحان بیاد که ایشون گفت هر چیزی که گفته بغیر از بحث های تاریخی:(حمله مغولها و دوره های زبان پارسی و...) در امتحان میاد و خودش به عنوان مثال به اینها اشاره کرد:تعریف املا،انشاء، اغلاط رایج در زبان پارسی، شیوه تحقیق و علامتهای زبان...
-
برای کسی که با مایکروسافت هم کل می اندازد!
یکشنبه 10 دیماه سال 1385 21:49
سلام! اگه احسان دهقان نیستید ترجیحا این پست رو نخونید! سلام مهندس! خوبی جیگر! می بینم که باز چشم ما رو دور دیدی و داری واسه خودت پستهای دوغکی می زنی! اما تند نرو که دو هفته بعد باز باید بیای قزوین و اونوقت من می دونم و تو توی شهر غریب! خب بریم سر اصل مطلب یعنی تو و اون وبلاگ(وبسایت) بیزی!، عزیز دل برادر یه لینک که...
-
جوابهای درس اخلاق
شنبه 9 دیماه سال 1385 17:43
سلام دوستان عزیز. امیدوارم درسها خستتون نکرده باشه و خیالتون هم از بابت امتحانها راحت باشه، امروز اخلاق می خوندم که الحمدالله الان تموم شد و لی نکته ای خیلی عجیب بود و دیدم این بود که بعضی از جوابهایی که فنائی برای سوالات تعیین کرده با صفحات اصلی جوابها فرق می کنه! و در ضمن جوابها بسیار گنگ هست، واسه همین من هم صفحات...
-
آیات الاحکام:۲۰!
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 17:18
سلام، وقت بخیر، برای روز امتحان چه خوانده ای تو ای جوان؟ دگر نمانده فرصتی قدر فراغتت بدان هر که نخوانده صفحه ای! پیام من بدو رسان فرجه گرفتی زچه رو؟ هر چه نخوانده ای، بخوان! سوالات و نکات درس آیات الاحکام(دلالت آیات و توضیح آنها بصورت ساده) (( یکی از درسهایی که فقط اسم گنده کرده و چیز خاصی نداره همین آیات الاحکام هست...
-
آخرین گیر لفطی!
چهارشنبه 6 دیماه سال 1385 18:52
سلام به دوستای گلم! امروز صبح می خواستم زود بیدار بشم و تا نه درس بخونم و بعد راهی دانشگاه بشم تا نمونه سوالها رو از لطفی بگیرم و بعد بیام خونه اما اینطور نشد...: ساعت نه!!! ناگهان از خواب پریدم و مضطرب و نگران لباس پوشیدم و مثل جت راه خونه تا دانشگاه رو پیمودم، وقتی که رسیدم به دانشگاه سریع دویدم طرف کلاس و دیدم بعضی...
-
نکات و سوالات مهم درسی تاریخ تحلیلی
دوشنبه 4 دیماه سال 1385 18:53
سلام دوستان عزیز! انشاء الله که سلامت باشید و درس خوندن شما رو خسته نکرده باشه، یکی از دروس نمره آور و خیلی آسون درس تاریخ تحلیلی هست که علی رغم آسونی نکات مهمی داره که به احتمال زیاد در امتحان میاد این نمونه سوالات و نکات رو من خودم چون مو به مو و خط به خط خوندم واسه شما هم نوشتم که البته از فصل دوم به بعد هست چون...
-
نکاتی واسه بچه درسخونها!
شنبه 2 دیماه سال 1385 12:05
سلام بچه درسخونها! می بینم که حسابی مشغول خوندن هستید و سرتون تو کتابه و اصلا و ابدا نه کامپیوتر روشن می کنید! نه تو اینترنت می رید! نه اس ام اس بازی مکنید! نه از در خونه بیرون میاید! شاید این پست یکی از معدود پست های قبل از امتحانات باشه چون واقعا اصلا فرصت نمی کنم وب رو آپ کنم و اگر هم فرصت بکنم وقتی کانکت بشم دیگه...
-
شب یلدا!
جمعه 1 دیماه سال 1385 13:53
سلام بروبچ! خوبید؟ ما رو نمی بینید خوشید؟ درس خوندید یا نه؟ من که تصمیم دارم آخرین لحظات فراغتم رو هم تفریح کنم و از روز شنبه شروع کنم، به همین خاطر ممکنه قسطی وب رو آپ کنم. دیروز کتاب مبادیم ناپدید شد! میخواستیم ثواب کنیم بد کباب شدیم! تا شیرینی اسماعیل پور رو پخش کردم و اومدم کیفم رو بردارم دیدم که کتاب مبادیم از...
-
هک!
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1385 10:46
ثلام! سیستم شماره بیست و هشت بطور کامل از دید سرور پنهونه! این یعنی معرکه! من قبلا به همه قول داده بودم که یه سیستم اینجا رو ناک اوت کنم! ساعت ده و چهل و پنج دقیقه هست و یازده کلاس داریم. فعلا بای
-
دیگه زمستون اومد!
دوشنبه 27 آذرماه سال 1385 23:59
سلام خیلی عجله برای آپ کردن دارم چون اگر فقط دو دقیقه دیر تر آپ کنم این پست برای فردا محسوب میشه و یعنی اصلا امروز آپ نکردم! این شعر تقدیم به دلهایی که منتظر برف و زمستون هستند: ((دونه های گرم برف!)) توی سینه قصه دارم، تو دلم یه دنیا حرفه چشامم چشم انتظار دونه های گرم برفه! کاش زمستون بود همیشه، تا سپید بود همه دنیا...
-
باز هم فنائی!
یکشنبه 26 آذرماه سال 1385 11:34
سلام دوستای عزیز! کافی نت مشکی هستم با یه عالمه حرف در مورد امروز که میخوام بنویسم: واقعا من به فنائی مدیون هستم چون دقیقا وقتی حالم خرابه با کلاسهاش شادی و خنده دوباره رو به وجودم میاره، امروز بعنوان آخرین(انشاء الله) روز کلاس اخلاق هر چی داشت رو کرد و از هیچ کوششی برای خندوندن ما دریغ نکرد، واقعا جالب بود حرفاش...
-
از زبان نیک حافظ بشنو اسرار دلم!
جمعه 24 آذرماه سال 1385 11:31
سلام،... خوبی همکلاسی؟ اگه بدونی چقدر خوشحالم که اومدی دوباره به وبلاگم سر بزنی! نبینم یه وقت بری وپشت سرت رو هم نگاه نکنی... بقول فنائی: اوفوا بالعقود! یعنی عهدمون این شده که وقتی بیکار شدی یه سری هم به من بزنی! همکلاسی اگه با نوشته های اخیرم باعث شدم که ناراحت بشی من رو ببخش! اما باور کن هر یه بیت شعرهام یا هر یک...
-
مثل کلاغ...!
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1385 11:26
سلامی پر از التهاب ثانیه های نگرانی... نگرانی از اینکه لطفی از من بخواد تمرین حل کنم... باز هم مثل همیشه خدا به من رحم کرد و لطفی بیخال من شد! الحمد الله چند وقتی هست که دارم خوب میارم چون بالاخره تلاشهای من و مذاکراتم ثمر بخشید و لطفی موافقت کرد قسمتی از سوالهای امتحان رو بصورت تشریحی بده و تعداد سوالات تستی رو هم...
-
بیا با من..
سهشنبه 21 آذرماه سال 1385 17:17
س ل ا م هیچ دلیلی وجود نداره تا حروف ((سلام)) واسه همیشه کنار هم بمونن! *** هوا سرد است ای ((عابر))! من و تو هر دو همراهیم... من و تو هر دو تنها یک ((هدف)) داریم! اما ((تو))،... تو گویا یوسفی و من سیه تر از زلیخایم! هوا سرد است... بیا با من ... من و تو هر دو همراهیم... من و تو هر دو تنها ((یک)) هدف داریم! اما...
-
hey!...twister!
سهشنبه 21 آذرماه سال 1385 09:47
سلام...سلامی که هنوز شعله محبتش خاموش نشده...ممکنه فقط حرارتش یکم سردتر شده باشه... خیلی داغونم،داغون تر از ثانیه های تلخ نا مردمی! اما نمی دونم حکایت این دویست و پنجاه گرم گوشت توی سینه چیه که هر لحظه من رو وادار می کنه بیام اینجا و بنویسم... با توام! با تو ویزیتور وبلاگ! هر کسی که هستی تو یه شعاعی از وجود در برابر...
-
چرا...؟
یکشنبه 19 آذرماه سال 1385 17:09
سلامی زرد! مایل به کبودی...! چطور دلت آمد که این چنین شوی؟ که بدترین فرشته ی زمین شوی! چطور دلت آمد که پرپرم کنی... دگر شود برای من، تو نازنین شوی؟ تازه رسیدم خونه... چقدر جالبه تو یه روز دو تا پست زدن...اصلا کلا بعضی چیزها خیلی جالبه!!! *** سروش کوچک لحظه های بزرگ تنهایی پس از من سراسیمه وارد اتاق افکارم می شود... بی...
-
بانو...
یکشنبه 19 آذرماه سال 1385 00:31
سلام... درباره ی عشق شعر بنویس بگذار خدا نفس بگیرد! شاید که خدای خوب ما هم یک بوسه ی پر هوس بگیرد! سلامی گرمتر از همیشه رو تقدیم شما همکلاسی های با محبتم می کنم... همکلاسیهایی که خیلی رو وبلاگ منت گذاشتن و آمار بازدید رو در بیست روز پونصد تا افزایش دادن... در مقابل نوشته های ناچیز من و شعرهای حقیرم خیلی محبت بزرگی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آذرماه سال 1385 09:19
سلام...، صدای لحظه لحظه ی نفسهای من رو باید تو این سلامها بشنوی... پاییز است... هوا سرد و غم انگیز است... پاییز است...! پاییز است! هوا دلگیر تر از اشک لبریز است! پاییز است...! پاییز است... زمستان رخ به ما ننموده اما برف می بارد سپید برف در ظلمت، دل انگیز است پاییز است...! پاییز است... برای جسم شعر من... سیاهی سخت در...
-
بی گناه همیشه محکوم...
جمعه 17 آذرماه سال 1385 14:37
سلامی از این صبو شکسته ی عطشان...! ((بی گناه محکوم!)) من که دستام پر شعر بود... من که حرفام پر احساس... من که قلبم پر، نفس بود! پاک بودم مثل یاس! شاعری بود تنها کارم... تنهایی بود تنها یارم! دفترم، دار و ندارم...! من که شب تا صبح بیدارم...! لحظه ها رو می شمارم...! آروم و قرار ندارم... این بودش جواب خوبی؟ این بودش جواب...
-
بت من...
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1385 14:40
سلامی غرق درعطرمحبت.... از صبح که از خواب بیدار شدم دارم بکوب درس می خونم مگه تموم میشه؟! خدا پدر و مادر فنائی رو بیامرزه که حداقل با دادن سوالات یه باری از رو دوشمون کم کرد، استاد لطفی که انگار از مشروط شدن بچه ها لذت می بره که هر جلسه تهدید می کنه سوالات رو سخت میده...! من که دارم به شدت عربی می خونم مشروط هم شدم که...
-
چهرشنبه...!
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1385 18:41
سلامی که هیچگاه ذره ای از گرمای آن کاسته نمی شود...! ((غزل های ناشنیده))* دیگه انگار شعرام...، همگی کهنه و تکراری شدن! که همه قافیه هام مذلت و خاری شدن! تازگی نداره شعرام واسه هیچکس....(!) که غزلهام همگی سیاهی و تاری شدن بوی شعرام،بوی عشق بود، بوی خوبی...بوی صاف و سادگی... بوی قصه های زیبا...قصه ی دلدادگی... نمی دونم...
-
وقتی فنائی مسافرم می شود!
سهشنبه 14 آذرماه سال 1385 19:05
سلام... خسته از دانشگاه تازه الان اومدم اما همه خستگی هام تو نوشتن کم میشه پس می نویسم...: دیروز که با استاد نمازی صحبت کردم گفت فردا بیاید کارتون دارم،اما نمی دونستم کارش فقط اینه که بگه باید 80 صفحه!!! رو خودمون بخونیم...عجب شانسی!...عجب از این همه اقبال که با من باشد!!! و بعد خداحافظی کرد و رفت...خوش بحالش...قراره...
-
six kids!
دوشنبه 13 آذرماه سال 1385 11:05
سلامی پر از اکسیژن... در ابتدا میخوام به پاس تشکر از یکی از با محبت ترین ویزیتورهای وبلاگ که بی کامنت وب رو رها نمی کنه! موشح ناقابل زیر رو تقدیم بکنم: فـــــرشته ای ز سما باز یاد یاران کرد نظر به کلبه ی مخروب غصه داران کرد رمید هرچه غم و غصه از دیار دلم عجب!، خدا کرمی هم به بی نصیبان کرد؟! شــراره زد به تنم ،سوخت حزن...
-
کافی نت سیاه...
یکشنبه 12 آذرماه سال 1385 11:39
سلام... شمیم نفسهایتان،یاس باد نفسهایتان پر ز احساس باد دوستان خوبم سلام... کافی نت روبروی خوابگاهم،ساعت اول اصلا حال نکردم با کلاس فنائی! اینبار فنائی دیگه غوغا کرد و جدیدترین واژه زبان پارسی یعنی ((دُستور)) ، بر وزن سوللول رو بکار برد و نشون داد که هنوز هم حرفهایی واسه گفتن داره، از جمله این حرف: ""در اسلام نگاه...
-
نمره ی واقعی...!
شنبه 11 آذرماه سال 1385 12:48
سلامی به لطافت شعر...! این شعر رو تقدیم می کنم به همه ویزیتورهای وبلاگ(چه چادری چه غیر چادری)!: ((یه لحظه صبر کن!!!...یه لحظه...قبل از اینکه شعر رو بخونی ببین چی میگم!،اگه شعر رو خوندی و به دلت نشست کامنت وبلاگ پذیرای نظرته!...پس بی زحمت...)) نمره ی واقعی... ای فنائی! ((نیک گفتاری)) ز پیغمبر(ص) شنو گر ملبس در لباس آن...
-
شعر داغ...!
جمعه 10 آذرماه سال 1385 00:02
سلام ای رهگذر همیشگی از کوی ذهنم... این شعر داغه داغ هست،یعنی تازه از تنور ذهنم بیرون اومده!الان یعنی شب جمعه ساعت یازده و چهل و هشت دقیقه این شعر رو سرودم...امیدوارم لیاقت خوندن توسط شما دوست عزیز رو داشته باشه!: حتی... حتی اگر روزی روی از من جدا باشی چه غم؟ گل هر کجا پا می نهد آنجا گلستان می شود! حتی اگر روزی تو را...
-
someone:asl navid_pashimoon:f!!!
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1385 12:44
سلامی که بوی کمال و پختگی روز افزون می دهد...! اگر تا آخر عمرم تموم دفتر شعرم پر از شعرهای فمینیستی بشه...بازهم کم گفتم،قدر وجود نازنین خودتون و دوستای گلتون رو بدونید...همین! هزار خشم زنان را... به مهر مرد مفروشم!!!... هزار کینه زن را... به عشق مرد مفروشم... ببوسم آن... نوازش سیلی ستم... که زن زند! نوازشش به همه،...
-
یه کیف پول خرد!
چهارشنبه 8 آذرماه سال 1385 16:15
سلامی به قشنگی لبهایی که میگن "سلام" گرد گرد هر گلی خاری بود لیگ گرد آن شقایق، بوستانی خرم است! دوباره تو وبلاگ بوی محبت دوستان پیچید... از محبت دوستان بسیار عزیزی هم که وب رو چک کردن ولی نظری ندادن فوق العاده ممنونم... امروز ساعت اول چقدر دلمون رو صابون زدیم که لطفی نمیاد و می تونیم بیاییم خونه خوابی رو که دیشب...
-
دینی که به ظاهرست...کفر است!
سهشنبه 7 آذرماه سال 1385 18:04
سلامی از نهایت محبت... اگه بدونید به شوق آپ کردن وبلاگ تا خونه تخته گاز چند تا سرعت اومدم، وب رو بی نظر رها نمی کنید...! بنا به رسم وبلاگ دوست دارم یه شرحی از وضعیت امروز کلاسها بدم، البته خودتون تا حدودی آگاه هستید، ساعت اول زدم به سیم آخر مثبت بازی و یه چند تا سوال نمازی رو جواب دادم(خداییش بچه مثبت بودن هم عالمی...