با همه غریبیم اما میشه حتی یک کلام؛
ما رو آشنا کنه با یه سلام!
سلام دوستای خوبم!...یه سلام که زیباترین واژه واسه آغاز هر نوشته ای هست....
هرگز به خودم اجازه نمیدم انقلاب شکفت انگیز شعر نو رو با
جملات موزون خودم خراب کنم...واسه همین با ارادت خاصی که به نیمای عزیز(پدر بزرگ! شعر نو دارم اونها رو خودتون با آهنگ و وزن بخونید):((خوش بحال خودمون!))
توی قرن بیست ویک دستامونو بو میکنن...
نکنه بوی خون!!! بده...
جیبامون باید پر از دلار باشه...
یا که اسکناس سبز!...
یا باید تو جیبامون موبایل باشه!...
یا که سوییچ یه ماشین که بشه رفت تو خیابونای شهر...بالاشهر!!!
بالاتر از اونچه که فکرش رو کنی!
بالاتر...؛
اونجا که تموم عشق و عاطفه...
توی چند تا متلک که پسری به دختری گفته باشه...تموم میشه!!!
توی قرن وبیست و یک باید دوید...
پی پول...پی پولی که میگن حلال خیلی مشکلاس!...
پی پاس کردن چک...
پی اقساط عقب افتاده ی یه خونه توی بالا شهر...
بالاشهر...
اونجا که اگر به چشمات عینک دودی مشتی نزنی...
چشات از دیدن انواع عجایب ممکنه کور بشه...
ممکنه ماشین اسپرتی که توی خیابون نود یا صد تا می رونه...
از کنارت مثل قرقی دور بشه!
توی قرن بیست و یک دیگه کسی کار نداره که توی سینه چی داری؟...
دیگه هیچکس نمی پرسه:عزیزم دوستم داری؟!
خوش بحال خودمون!...
آخه خیلی بعیده که مرگمون...
حداکثر دیگه سنگای جهون بترکه!
واسه قرن بیست و دو صبر کنه!!!!!