همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

سایت دانشگاه...بعد از امتحان مقدمه...

سلام خوبید؟

امتحان چطور بود؟  یا این؟

اینترنت ای دی اس ال مفت گیر آوردم دلم نمیخواد به این زودیها رهاش کنم.

الحمدالله امتحان امروز بدک نبود جواب بعضی سوالها خیلی تابلو بود!

روز پنج شنج شنبه فنائی دوباره مسافرم شد تو ماشین که نشست بعد از یه سکوت طولانی شروع کرد به درد دل گفتن از رفتار کلاسهای دیگه با خودش می گفت و اینکه خیلی بی انصاف هستن! لیست نمرات رو که در آورد خیلی جالب بود!‌به ترتیب نوشته بود:

۲۰.۲۰.۲۰.۲۰.۲۰۱۹.۱۸.۱۹.۲۰.۲۰...

می خواست بره حوزه علمیه خیلی در مورد امتحان عربی باهاش درد دل گفتم و فنائی بعد از شنیدن صحبتهام فقط یه لفظ بکار برد که خیلی برام عجیب بود آخه تا حالا اونجوری مگفته بود! فنائی بهم گفت این کار استادتون نامردیه!

نمی دونید وقتی تو ماشین میشینه همه چه جوری به ما نگاه می کنن لابد فکر می کنن محافظ شخصیش هستم...

(وای که عادت به تلق تلق کردن با صدای بلند با کیبورد تو محیط ساکت سایت هنگام تایپ چه صدایی بلند کرده!)

بگذریم...

می گفت تو خیابون مردم خیلی بهش متلک می اندازن و چون روحانی هست بد تیکه هایی از این و اون می شنوه! و جواب نمیده...

دل پری داشت اما خوشبختانه اصلا ناراحتیهاش رو عقده نکرد و رو سر بچه ها و واسه امتحان خالی نکرد...

غذا از بیرون گرفته بودم هر چی بهش تعارف کردم نخورد می گفت غذای بیرون کثیفه البته اینجوری که نگفت بلکه جزئیاتش رو هم تشریح کرد(مثلا دست تو بینی و ...) که حالم رو بهم زد!

بد جوری مریض شدم دیشب دو تا آمول نوش جان کردم خود آمپول زیاد دردناک نیست اما نمی دونم هیچ به انتظار سخت موقعی که رو تخت خوابیدی تا آمول زن بیاد دقت کردی؟

انصافا بد جوری تزریق کرد!‌ فکر کنم سوزن از این طرف خورد به کف تخت!!!
هیچ معلوم نیست کی برنامه امتحانی رو تنظیم کرده که برای امتحانهای الکی مثل تاریخ و آیات دو روز وقت گذاشته بود اما واسه منطق نصف روز وقت بود...

تاریخ هیچی نداره از فنائی که پرسیدم می گفت اسامی اشخاص زیاد تو امتحان نمیاد و بیشتر جریان جنگها میاد...هنوزم داشت خیلی به ظاهر گیر میداد و از بچه های  فنی مهندسی شاکی بود. دقیقا تموم جزئیات آرایش صورتشون رو شرح می داد نمیدونم چه جوری با طرف فیس تو فیس شده که حتی مدل ابروش رو هم یادش بود!!!

کیدز هم سایتن نمی دونم وبم رو چک می کنن یا نه؟!!‌! کانتر (کنتور خودمون)‌ که چیز دیگه ای میگه اما کامنت ها فعلا خالیه!

فعلا بای...


 

 

رهگذر...

سلام...

عمری که اجل در پی او می تازد

هر کس غم بیهوده خورد می بازد

 

رهگذر بی آزار...

یه هفته پیش فکر نمی کردم یه روزی برای او هم فاتحه بخونم...

آخه حالش اونقدر بد نبود که...

درسها حتی فرصت نداد برای آخرین بار ملاقاتش کنم...

بعضی از رهگذرها با بقیه فرق دارن...او هم با همه فرق داشت...

بی آذیت و آزار تر از یه بیمار بود...

حتی نمی تونم براش اشک بریزم...

احساس می کنم خیلی بزرگتر از اونها بود که بتونم با دو سه تا قطره اشک احساسم رو بهش و به نبودش و به اونی که بردش پیش خودش ثابت کنم...

این رهگذر رفت...و دیگه بر نمی گرده...

میگن بعضی وقتها خیلی چیزها به آدمها الهام میشه...

و عبور رهگذر و یه دلشوره عجیب ، دیشب به من الهام شد...دیشب همه چیز رو فهمیدم!

فنائی وی لاو تو رو قربون!

سلام سلام سلام سلام! چهارتا سلام واسه چهار تا ویزیت جدید که کنتور وبلاگ بهم خبر میده!

واقعا متاسفم...چون ظرف چند روز آینده باید این وبلاگ تعطیل بشه و برم، بخاطر اینکه من دیگه تو این دانشگاه نیستم و قراره از اینجا برم، دلم واسه همتون خیلی تنگ میشه، یادش بخیر...واقعا حلالم کنید...

قبل از رفتن این چند تا بیت رو بمناسبت وداع اینجا می نویسم:

ندارم با تو دیگر هیچ کاری

برایت می نویسم یادگاری

اگر گفتی حقیقت گفته ام من

سزا باشد بگویم سر کاری!!!

 

آه...واقعا تلخه

 

 

 

هاهاهاها...!!! چی شد؟ فکر کردی واقعا رفتنی ام؟! نه بابا بیخودی ذوق نکن من حالا حالا اینجا سفره پهن کردم و باز هم ممکنه که توسط من اشتغال زایی(سر کار گذاشتن) ببینی!!!

عرض شود که...این استاد فنائی رو باید بوسید!(البته فقط پسرها!!!) چون واقعا نشون داد که هیچ چیز از مردونگی کم نداره و هرچی شعر براش گفتم ایشالله حلالش باشه!!!
یادتونه که یه شعر گفته بودم با این بیت شروع می شد؟:

کس نمی داند که در ساعات درس این بشر

فیض وافر می برد سمع و بصر!!!

انشاءلله که اون دنیا بره تو پنت هوس بهشت!

امتحان اخلاق واقعا آسوووووووووووووووووووووووووووون بود! اونقدر تابلو سوال داده بود که نیاز به امداد غیبی برای هیچ کسی احساس نشد!!!

یه نوع مجازات در اسلام هست به نام تعزیرات، اگه من می خواستم لطفی رو تعزیر و تادیب کنم چنین کاری می کردم:

صد تا سوال از درس حسابان بصورت تستی بهش می دادم حل کنه و بهش پنج دقیقه فرصت می دادم که اگر در اون پنج دقیقه کاری از پیش نبرد اونوقت...

خدا رو شکر خیلی برای امتحان آیات الاحکام فرصت داریم میشه تو این فرصت ها کلی چیز جدید دانلود کرد یا یه عالمه آفر جدید باز کرد و...

در ثنای فنائی اشعاری در دست تهیه و تنظیم می باشد که به وقت آماده شدن در این وب قرار خواهد گرفت(اوووووه عجب کلاسی داره این جملات!)

یه موقع فکر نکنی بخاطر امتحان اخلاق یا منطق خوشحالم و دارم بال در میارم! نه اتفاقا خیلی هم ناراحتم چون ممکنه چند روز آینده مرتکب قتل بشم!
قتل یه استاد...!

..

حالا قتل نشد یه گوش مالی باید بهش داد!
...

خب حالا من یه چیزی گفتم...اما بهش یه تذکر خیلی جدی می دم!
...سعی می کنم بهش تذکر بدم...آره این بهتره...

باهاش صحبت می کنم تا یه ذره عقلانی عمل بکنه!!!

نظر هم ندادی، ندادی! اصلا برام مسئله ای نیست، مهم اینه که اومدی و این مطلب رو خوندی و حد اقل برای دو دقیقه وقتت به هدر رفته!!!

فعلا بای بای...




نه معلم بود...

سلام

دیروز وقتی سوالهای منطق رو بین بچه ها پخش می کردن صدای اعتراض تک تک اونها به گوش رسید که باید امتحان تستی برگزار می شد!اونهایی که اندک دقت نظری روی سوالات دیروز بخرج دادن متوجه شدن که برای طرح اون سوالها کمتر از یک ربع وقت گذاشته شده!!! رسولی هم در مجموع آدم خیلی اکتیو نیست(آخه من چه جوری منظورم رو بگم که... اصلا حال و حوصله نداره!!!)، که اگر میخواست امتحان تستی بگیره مطمئن باشید از خودش مایه نمیذاشت تا سوال طرح بکنه و همون سوالهای تستی رو که منبعش کتاب وحشتناک((منطق 1)) بود رو میداد حل کنیم! اونوقت میخواستم ببینم کی میخواد به این پرسش جواب بده که نمیدونم نظریه فلان فیلسوف در مورد مابعد الطبیعه چیه؟!!! کلا استاد رسولی استاد بسیار خوبی بود، فقط به نظرم یه خورده کمبود خواب داشت و جلسات اولی که غیبت می کرد نیاز به استراحت داشت!!!

علی رغم گیرهای سه پیچی که فنائی در طول ترم به یادگار گذاشت ولی انصافا ((آدم)) بود! و غیر قابل مقایسه با...

واقعا از نظر روانشناسی نمی دونم که چرا یک نفر ممکنه به این درد دچار بشه که لذت ببره از در تنگنا قرار دادن بقیه!

بنده در باره این مساله با هاش صحبت کردم(اصلا دیگه حتی حاضر نیستم اسمش رو اینجا بیارم!)، اما دیدم که اصلا بویی از منطق و صحبت نبرده و فقط میخواد بره!

اما خیلی دوست دارم یه چیزی بهش بگم و اون اینه که نهایتا اگر خیلی از بچه های کلاس هم درسش رو بیفتن و کارنامه هاشون با توجه به واحد بالای درسش خیلی درخشان نشه! بگم که ((این کارنامه ها همه قراردادیه، کارنامه اصلی رو اونطرف بهمون میدن!))، دوست دارم بگم که تو که بنده خدایی! خدا با اون همه عظمت میفرماید:

((ما جعل علیکم فی الدین من حرج))!

اونوقت تو...

یه بار اونهمه ادعای استنباط احکام فقهیت رو بکار بگیر تا ببینم چه چیزهایی از این آیه دستگیرت میشه؟!!!

من که دیگه یه ذره هم غصه نمره رو ندارم و بیخیالش شدم!!! اما فقط برام عجیبه که کسی که کل قرآن رو از حفظ میخونه چطور ممکنه چنین شخصیتی داشته باشه ؟!

***

 

خارم ولی...

 

شعرم بوی نفسهای مضطربم را گرفته، بوی بی تفاوتی و فرسنگها دورتر از خاطراتی که باید بمیرند!:

خارم ، ولی در حسرت

سیمای گل، پژمرده ام!
خارم ولی افسوس و درد،

سیلی ز باران خورده ام

خارم ولی هر کس مرا

له کرده با پاهای خود

خارم ولی خواهم شوم

اینک رها از جای خود!

هر کس به نحوی قلب من

بشکست و از من شد جدا

خارم، ولی خارم مکُن!

افتاده ام دیگر ز پا...!

منطق بی منطقی!

سلام! یه سلام ، تکراری تر از درسهایی که عمریه مشغولمون کرده...

ساعت الان یک و نیمه و گویا ساعت سه و نیم امتحان منطق داریم!، خدا کنه این یکی استاد دیگه خودش رو کنترل کنه و هر چی مشکل روحی و روانی داره سر دانشجو ها خالی نکنه! بقول یکی از کیدز، فنائی که اینهمه بهش خرده گرفتیم صد شرف بعضیها رو داره:

 

((تمام علم جهلت!           چو وصله بر جامه باد

فدای تا رو پود                عبا و عمامه باد))              

 

منطق رو هفته های قبل خوندم و دیشب هم یه دور دیگه خوندم و امروز هم خوندم و این لطفی یه کاری کرد که وسواس برای خوندن بگیرم، هر عملی از استادها(البته بعضیها) امکان داره، مثلا اصلا بعید نیست که سوالات امتحان امروز از ارغنون ارسطو باشه!!!

البته خود رسولی که گفت میخواد از جزوه امتحان بگیره اما من خیلی مواقع که باهاش بحث می کردم می دیدم اصلا یه مطلبی رو داره بهم میگه که تا بحال نگفته و وقتی قیافه متحیر من رو می دید در کمال ناباوری می گفت: مگه من اینها رو نگفتم!؟ خیلی فراموشکار می زنه این رسولی، خدا کنه حافظه اش حداقل واسه امروز درست کار کرده باشه!
جا داره اینجا از یکی از همکلاسیهای محترم بخاطر جزوه منطقش با تمام وجود تشکر کنم، چون جزوه خودم تقریبا ناقص بود و خیلی از مطالبی که ایشون نوشته بود مورد استفاده من قرار گرفت، انشاء الله که برگ برگ جزوه زندگیش همیشه پربار باشه...

 

خب دیگه بهتره کم کم برم حاضر بشم و خودم رو هم برای هر شرایطی آماده کنم مثلا ممکنه مدت زمان امتحان فقط پنج دقیقه باشه و تعداد سوالات هم صد سوال تستی باشه و امتحان هم روی برفها برگزار بشه!

 

امیدوام موفق باشید...یه متنم رو نوشتم که خوندنش خالی از لطف نیست:

سلام آشنای غریب!
کاش همانطور که غریب هستی، قریب هم بودی!
قریب بودی و می فهمیدی مردی را که چیزی جز چند تکه غزل در صندوقچه دلش نمانده...

دوست داشتیم، دوست داشته باشیم و برای دوست داشتنمان دیوارهای نفرت را بشکنیم و پرده های سیاه شرم بیشرمانه را بدریم، اما این چهار دیواری بزرگ با آن همه گوشتهای متحرک(!) چیزی جز بدنامی نصیبمان نساخت!

دوست داشتیم نگاههای سرزنش آلود غریبان با غزل، لحظه ای خاموش می شد تا بدون ترس از بدنامی، ضمیر جمع دوست داشتیم را "دوست داشتم" کند!
دوست داشتیم هیاهوی درونمان لحظه ای سکوت ننگ آور لحظه های سنگین و سرد بی غزلی را بشکند و رو کند هر چه کرده ایم! جرممان را رو کند، و برایمان حبسی سنگین در کالبد خود حکم کند!

دوست داشتن: صد ضربه تازیانه نگاه

محبت: اعدام غزلهایی تازه نفس!
...

دوست داشتیم یک نفر خودکشی روح ما را در ((خودکشی)) می دید!
دوست داشتیم کسی بانویی که زمینی نیست را در ((بانو)) نگاه کند...

دوست داشتیم...

 

جنست که از جای دیگری باشد...بدطور خرد می شوی، باید همجنس جماعت که نه! باید دقیقا غرق در جماعت شوی، تا شاید!...تو را هم مثل خود!!! ((خوب)) دانند...

می شود بجای غزل سرودن...تکبر فروخت و...

می شود...

و حالا که مرغ امید آخرین نفسهایش را در جمعی جدید! می زند:
دوست داریم که دوست نداشته باشیم...

دوست دارم که دوست نداشته باشم...............................................

 

شیطونی رشید شرطونی!!!

سلام!

صدای کلیک کلیک های کلیدهای کیبورد که تو سکوت اتاقم میپیچه ارواح تو اتاق(!) می فهمن که میخوام بپستم!!!
آی ی ی ی جماعت! به دادم برسید...

خدا یا به دادم برس...

این همه درس و من آکبند!
نه به قیافه من میاد درسخون باشم! نه حقیقت امر اینه! امیدوارم حسن تفاهم نشه!

 

 

جملات بالا رو قبل از امتحان عربی نوشتم! فکر نمی کردم بعد از امتحان حالم اینجوری باشه! نه اینکه حالم بد باشه! اتفاقا شنگول شنگولم! چون نمونه عینی بیماری سادیسم رو امروز دیدم!
واقعا خیلی باور نکردنی بود!

خود رشید شرطونی رو هم میاوردی سر امتحان ما، کم میاورد!!!

حتما باید تو برنامه داستانهای باورنکردنی امتحان ما رو هم نشون بدن آخه خیلی عجیبه که:

- هیچی درس ندی و فقط روخونی بکنی، تازه مطالب اضافه بر کتاب هم بگی!
- از اول سال آلارم بدی که میخوای حال گیری کنی تا رگه های استرس رو ایجاد کنی.

- یه هفته قبل از امتحان بگی که سه نمره از غایبها کم می کنی.

- سر جلسه امتحان بعد از دادن سوالات به دست بچه ها بگی که ((فقط)) چهل دقیقه وقت هست.

- عین روح سرگردان بالای سر آدم بیای و نگاههای آشفته به ورقه بکنی.

- آخر سر هم پاسخنامه سوالات وری وری وری وری دیفیکولد رو مثل قرقی جمع کنی!!!

 

بخدا آخر خنده هست این لطفی...ای ول بابا ای ول!

 

یه شعر براش گفتم که اینجا نمی ذارم ولی بتدریج پابلیک میشه!

 

البته لطفی بهتر بود برای سخت تر کردن امتحان اون رو تو شرایط بدتری می گرفت تا تکمیل بشه!:
 مثلا امتحان رو تو محوطه حیاط و روی برفها می گرفت!

یا اینکه چشمامونو با پارچه می بست(بقول یکی از کیدز)

یا صورت سوالات رو هم عربی میداد و خودش هم با زبان عربی به سوالات بچه ها جواب میداد!!!
...

 

خلاصه که بعنوان اولین امتحان خیلی فاز داد! خدا دیگه نصیبمون نکنه! من اگه تو اون دانشگاه پیر هم بشم دیگه با استاد بزرگ لطفی عزیز درس برنمی دارم! آخه می ترسم از شدت عشق بهش بمیرم!

خودمونیم، نمی خوام غیبت کسی رو بکنم، اما تیریپ اون یارو رو که تو سالن کارت از بچه ها می گرفت دیدید؟! من که خودم ترسیدم بهش نگاه کنم بد جوری جاهل مآب میزد قیافش! فکر کنم اون رو مخصوصا اونجا گذاشته بودن که هر کسی کیف تحویل نداد یا خواست مقاومت کنه طرف با چاقو دخلش رو بیاره، به جون خودم قصاب محل ما این تیریپی نیست! من نمی دونم اینو از کجا گیر آورده بودن!!! خب دیگه، دانشگاه بین الممله!!! از تگزاس هم هفت تیر کش بیارن دیگه تکمیل تکمیل میشه!!!

امیدوارم امتحان فردا به باحالی امروز نباشه!!! آخه خیلی ستمه که سه روز عربی رو بخونی بعد هم تو قسمت اعراب گذاری جوک بنویسی!!!

 

نظر هم بدی ناخنت نمیشکنه! لطفا...

بانوی من...

سلامی پر از اضطراب و استرس!

فردا شنبه هست و امتحان عربی...

نمی دونم دفعه بعد که این پست رو میخونم چه حالی دارم؟

خداکنه فردا کم نیارم...

میون این همه درس بازم دلم خوشه به چند تا بیت:

بانوی من، غزل پوش!

بیرون بیا از آزرم

بشنو صدای قلبم

چون می تپد چه بی شرم!

بانوی من، صدا زن
نام مرا تو یکبار

تا بشکند صدایت

زندان تنگ دیوار!
بانوی من، عزیزم

نامت از آسمان است

سیمای تو چه معصوم!

مثل فرشتگان است!

بانوی من، امیدم

بنگر به حال زارم

صبری بکن تو یکبار

طاقت دگر ندارم...

...

...

بانوی من، گرفته

حجب و حیا وجودش

تارم بود ز پودش!!!

بودم بود ز بودش!

بانوی من که نامش

نامی ز آسمانهاست

مژگان بحر چشمش

چون اوج موج دریاست!
بانوی من، عروسک

من نزد او چو کودک!
بنگر امید چشمم

مشکن تو قلب کوچک

بانوی من گرفته

هوش و هوس ز مردم

چشمم به چشم او باد

 مثل پیاله در خم!!!

...

بانوی من! چو شعرم

خواندی ز روی مستی

شکی نکن عزیزم

بانوی من تو هستی!!!

 

لکنت...

سلام عزیزان...

 

دیگه چیزی به امتحانات نمونده شنبه که بیاد باید خودم رو روی نیمکت و تک و تنها با یه ورقه ببینم که امیدوارم بتونم به خوبی سیاهش کنم و یه نمره آبرومند بگیرم!(خدایا...)

 

عید غدیر امیدوارم مثل من به همه خوش گذشته باشه، واقعا روز خوبی بود و بهتر از همیشه بود، گوش شیطون کر با اینکه یه عالمه چیزای خوب خوب خوردم اما الحمدلله جوش بی جوش!

عیدی خوبی هم گرفتم که میشه باهاش یه عالمه آکونت اینترنت شارژ کرد!!!اما چه فایده این درسا نمیذاره که...(حالا نه این که خیلی می خونم!)

دو تا شعر داغ دارم امیدوارم خوشتون بیاد(واقعا دارم به حرف اون همکلاسی ایمان میارم که گفت: اگه ترشی نخوری یه چیزی میشی!):

 

((خودکشی))

 

آی آدمای پوچ و سرد

عمرم داره سر میرسه

هرچی که درد و غصه بود

امشب به آخر می رسه

آی آدمای با ریا

امشب میرم  پیش خدا

لطافت طناب دار

می زنه حلقمو صدا!
امشب دیگه سر می رسه

دلشوره های الکی

امشب به آخر میرسه

با خاطرات کودکی

تابوت من، قلب زمین

کفن میشه گلای فرش

امشب  با اسب مرگ خود

من دیگه می رسم به عرش

خودکشیه آخر خط

برای من که مرده ام

با چوبه ی دار می رسم

به هرچی حسرت خورده ام

پیچ و خم طناب دار

قصه ی زندگی من

با خودکشی تموم میشه

قصه بردگی من

اذون صبح فردا

تموم میشه غصه ها

تنهایی هام تمومه

میرم پیش مرده ها!

***

 

((لکنت شعر!))

 

شرقی ترین مرد زمینم

شرجی شده تنفسم!

شیدا ترین شیدای عالم

شهیار ملک قفسم!
علامه دهر نیم!
عابد معبد نیستم!
راهی که علقم می نماید

رهرو به آن ره نیستم

راه من اندر چشم زیبایت بود!

راه ((دو عین))  شر و شیدایی و شهلایت بود!

 

...وقتی ثانیه های بودنت را با ((از دل برخاسته های من)) تقسیم می کنی بگذار برایت بگویم از موشحی که با نگاه در چشمانت به لکنت افتاد!!!

موشحی که به تو از من می گوید و راهی که می پیمایم! موشحی که واژگونی اش راهم را به تو می نماید...

راه من راه دو عینی است!!! که شرارتش هوای تنفسم را شرجی کرده...

شیداییش شیدایم نموده...وشهلاییش مرا شهیار ملک قفس کرده...

 

 

 

 

عید غدیر

سلام عزیزان...

عید همتون مبارک باشه!
عیدی من به شما راه اندازی بخش ((یادگاری)) وبلاگ هست!
بهترین عید حداقل واسه من همین عید غدیر هست که خیلی ازش خاطره دارم هر سال تو این روز یه عالمه مهمون داریم و واقعا صفایی داره. هر چند که امسال این درسها نمیذاره نهایت استفاده رو از این عید بزرگ ببرم.

شکر خدا مقدمه تموم شد یعنی فقط هشت صفحه مونده تموم بشه، عربی و منطق هم چیزی نیست، به لطف خدا تمومش می کنیم!
اوه اوه روحیه رو!!! (بذار خدای نکرده مشروط بشم بعدا می مونم و این روحیه!)
 

زهر آگین ترین تیری که تو گلوی عده ای کور مذهب و نابینا رفته همین عید غدیر ما هست(البته قصد توهین به برادرهای سنی مذهب رو ندارم، منظورم مفتی های بی دین برخی کشورهای شیخ نشین و وهابیهای خوارجی هست) واقعا باید قدر این عید رو دونست چه از نظر فرهنگی و چه از نظر تاریخی حداقل این عید ابعادش خیلی از کریسمس مسیحی ها بزرگتره و مهمتره ولی افسوس که یکصدم اون به این عید بها داده نمیشه و...

فردا درس خوندن تعطیله و باید صفا کرد چون سالی یه باره و اگه بره دیگه رفته تا سال بعد، خدا مامان بزرگ رو بیامرزه هرسال میومد خونمون...

معمولا عیدای غدیر اول صبح همسایه ها و دوستای بابام میان و نزدیک ظهر هم فامیلها اینجا هستن، انواع و اقسام شیرینی و شکلات و بخصوص باقلوای قزوینی برای پذیرایی رو میز چیده شده که من رو تحریک می کنه هر دفعه از جلوش رد میشم یه دونه بردارم به همین خاطر همیشه بعد از عید غدیر جوش بارون میشم!

یه حس خوبی دارم که کمتر موقعی دارم و این حس حداقل میون اینهمه استرس واسه امتحان خیلی به دادم میرسه از روی همین حس این متنم رو تقدیم می کنم به همه شما دوستان عزیز:

((در کوله بار خود...در راه پر پیچ و خم تاریخ، همیشه یک سلاح داریم ،سلاحی که با آن به جنگ حق کشان باقیمانده از سقیفه بنی ساعده می رویم، سقیفه ای که حتی خود آن مکان در میان رشادتهای علی(ع) فتح گردید!

و زمانی که خون بر جبین علی(ع) نشسته بود کجا بودند مدعیان خلافت پیامبر!

براستی این مدعیان خلافت در خیبر چگونه عمرو را بر علیه علی(ع) تشویق می کردند؟!

وقتی در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند تنها علی بود که بدن مبارک پیامبر(ص) را غسل میداد!!!

با غدیر همیشه در طول تاریخ می مانیم تا بگوییم می شناسیم زخم قلب محزون علی را!

و...با غدیر می مانیم تا بگوییم معنای بلند سکوت معنادار علی را در آن زمان می فهمیم و همصدا با علی فریاد می زنیم:

وحدت!))

دلم تنگه...

سلام

خیلی وقت بود یه پست عشقی نزده بودم، همش شده بود درس و درس و درس...!
دیگه واقعا خسته شدم!
مثلا میخواستم جمعه رو استراحت کنم اما مگه این مقدمه حقوق میذاره؟!
خیلی نکته داره و نمازی هم که میخواد امتحان تستی بگیره و وا مصیبتا!
فقط فصل چهارش مونده که نخوندم و بعد از اون هم تازه منطق و عربی مونده!!!
واویلا!...

اصلا حال و حوصله مخ پوکوندن واسه این دو تا درس رو ندارم، مخصوصا عربی بی در و پیکر! اما خداییش یاد دوران مدرسه و استرسی که واسه امتحانهای ریاضی داشتم می افتم باز هم همین عربی رو می بوسم!

هیچ موقع یادم نمیره...

همیشه بعد از روزای تعطیل امتحان ریاضی داشتیم و استرس واسه امتحان کل روز تعطیلم رو خراب میکرد...وای... یادش که می افتم حالم بهم می خوره مخصوصا یاد تجزیه، اتحادها، مختصات، سینوس و...

اه اه اه...بهترین چیزی که از رشته دانشگاهیمون نصیب من شد اینه که دیگه عملا تا آخر عمرم ریاضی نمی خونم!

دلم واسه دانشگاه و بچه ها و میز و نیمکتها یه ذره شده و روز شماری می کنم که دوباره با کیدز دیدار تازه کنم، واسه همه دلم تنگ شده واسه امین شریفی و چرت زدن توی کلاسش...واسه تیکه های خز مهدی...واسه اذیت های رضا و...

واسه همه...

واسه معماهای بی سرو ته لطفی...

واسه گیرهای فنائی...

واسه کباب غذاخوری!

چقدر من این امین بنده خدا رو اذیت کردم هیچ وقت یادم نمیره که اعلامیه فوتش رو که درست کرده بودم از ورودی خوابگاه تا در اتاقشون به در ودیوار زدم و ...تصور کن لحظه ای که خودش اعلامیه خودش رو دید!!!

چه سفر ها و قزوین گردی ها با امین که نرفتیم!...وای که چقدر دلم واسه همشون تنگ شده...

یادش بخیر روزی که امین قرار بود کنفرانس بده چقدر اذیتش کردیم و فیلم کنفرانسش هم موجود هست و قراره با چند تا فیلم و عکس دیگه که واقعا خاطره هست و یادگاریه تو بخش جدید وبلاگ که ((یادگاری)) نام داره قرار بگیره...بعنوان نمونه قراره توی این بخش فیلم کنفرانس امین/فیلم معارفه و اهدای لوح فقه و حقوق/آخرین خداحافظی لطفی و... و یه عالمه چیزای آس دیگه قرار بگیره!

منتظر نظرات سازنده شما هستم...مطلب درسی یا هر چیز دیگه ای که احساس کردید بدردتون میخوره بگید اینجا قرار بدم...امیدوارم موقع درس خوندن خسته نشید و بکوب درس بخونید، دعا یادتون نره...

 

دلم تنگه...

 

دلم تنگه براتون

برای خنده هاتون

برای اون نگاتون

دلم تنگه براتون

عذاب و درد تنهایی

تحمل میشه با امید

به امید حضور همکلاسیها

کنار من...

حضوری گرمه مثل مهر گرمای تن خورشید...

دلم تنگه براتون...