س.ل.ا.م
چهارتا دونه حرف که میتونن غوغایی بپا کنن...
موشح زیر میگه که تو هر سلامم چی دارم:
س
رو زیبای چمن! در دل تو غم نشودل
حظه ای یاد تو از خاطر من کم نشودآ
شنای روزهای بی کسی این را بدانم
ونسی جز تو به این افسرده همدم نشود!""نوید""
اول از هر چیز از همه اونهایی که به وبلاگم سر می زنند فوق العاده ممنونم ولی افسوس که در قبال این محبتشون هیچ کاری انجام ندادم...
((مثل مترسک))
دل من دل مترسک
یه دل حقیر و کوچک
دل من ساده و کاهی
مثل قلب یه مترسک
جسم پوچالی و خالی
توی یک مزرعه ی دور
واستاده یکه و تنها
زیر آفتاب میون نور
یه مترسک که غریبه
میون دامن صحرا
بی کسه از بی کسی ها
همدمش میشن کلاغا
پاشو بستن توی این خاک
خیال سفر نداره
از محبت از رفاقت
ذره ای خبر نداره
حتی با نسیم می لرزه!
قامت کهنه و تنهاش
خالیه از عشق و امید
روز و شب امروز وفرداش
زیر نور کم مهتاب
شبای مهتابی و سرد
خیره میشه به یه کلبه
تو دلش جون می گیره درد
یه شب ساکت و برفی
قلب محزونش می گیره
چشماشو آروم می بنده
داره از مزرعه میره
فردا صبح میان کلاغا
می بینن که زیر برفا
خوابیده مترسک پیر
آروم و راحت و تنها...
*** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** ***
فردا با فنائی کلاس داریم،من همیشه از اشکالات کلاساش گفتم و بی انصافیه که از خوبیهاش نگم،یه خوبی که استاد داره و من عاشق این خصلت هستم،خاکی بودنشه،یعنی اصلا تا الان نشده که بخواد کلاس بذاره! من می میرم واسه این خصلت،اونقدر از غرور متنفرم که دلم میخواد به همه کسایی که غرور بیخود دارن ثابت کنم که هیچی نیستن،یعنی واقعا هم هیچ نیستن،دلم میخواد به اونایی که مغرورن بگم:نگاه کن یه لحظه فقط یه لحظه به دستات نگاه کن ببین چند تا انگشت داری؟ خب همه همینقدر انگشت دارن...چشمات بینی گوش لب همه و همه اینها رو دارن و اینها هستن که بن و مایه وجودی انسان هستن،یه لحظه دوست دارم بدنت رو بدون لباس ببینم و ببینم چی از بقیه بیشتر داری؟ حالا ممکنه جلدت،یعنی اون لباس ظاهرت با بقیه فرق داشته باشه، اما کی از باطن تو خبر داره؟ شاید تو سینه جای دل سنگ داشته باشی! شاید یه لحظه به ایثار و گذشت فکر نکرده باشی...که اگه اینطور باشه از بقیه هم کمتری!!!
سر می دهم برای آنکس که ساده و خاکیست
هر که وجودش از غرور و تکبر خالیست