همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

فمینیستی ترین شعر من!

سلامی پر از احساس...

 

با دستای خودم...متن ها و شعرهایی رو که توی قلبم بودن ،تقدیمتون کردم...بعضی شعرهام رو اولین بار بود که نشر می دادم...شعرایی که هیچ کس نخونده بودن و آکبند بودن...

تا امروز خیلی متن و شعر تو وبلاگ نوشتم...

یاد وبلاگ اولی با طرح و قالب کلاسیکش بخیر...عکس خودم کنارش بود،اسم وبلاگ "بروبچ فقه و حقوق بود"...بعد از یه مدت بخاطر خصوصی شدن مطالب،اسم وبلاگ رو به "همکلاسی" تغییر دادم...آمار بازدیدها رو که می دیدم هر روز انگیزه ام واسه نوشتن بیشتر می شد...نظرات دوستان رو که خوندم عهد کردم که  وب جاودانه بشه...

و امروز با این تعداد آمار بالای بازدید این مقدمه رو نوشتم تا بهونه ای باشه واسه اینکه بگم:

 

از صمیم قلب و با تمام وجودم و به اندازه تموم قافیه ها و شعرهای دنیا دوستتون دارم...با جرات و استحکام می گم دوستتون دارم...این رو قبیح و زشت نمی دونم...آخه هیچ جمله ای بجز دوستتون دارم لایق محبتتون نیست...دیوار سیاه و سنگی ای که بعضی ها با ذهن کثیف خودشون ساختند و "دوستتون دارم" رو پشت هاله ای از شرم بی شرمانه!!! قرار دادن می شکنم...و می گم ((همکلاسی)) به خاطر همه ی لطف و محبتت،بخاطر اینکه یادی از من کردی و گذری از کوچه ی افکار من...((دوستت دارم))

***

تنهایی های اتاق نارنجی من تموم نشدنیه!
اگه لبخند کمرنگ خودم رو تو شیشه کثیف مانیتور نبینم فکر می کنم واقعا مردم...!
مامان تو آشپزخونه...بابا سر کار...خواهرم دانشگاه...

هیچ روزنه ای به دنیای شلوغ بیرون نیست...بجز یه روزنه...یه روزنه که می دونم دیگه از هرچی تنهایی ها هست نجاتم میده...روزنه ای که مطمئن هستم هیچ موقع با اون تنها نمی مونم...وبلاگ همکلاسی! وبلاگی که خیلی از ثانیه هام رو از تنهایی نجات داد...

هر روز بعد از کلاسها به عشق آپ کردن وبلاگ...لباسهام رو عوض نکرده کامپیوتر رو روشن می کنم...تا ویندوز بیاد بالا لباسهام رو عوض کردم ، یه ساعت...دو ساعت...سه ساعت...می شینم پشت کامپیوتر و از تو فولدرهای قدیمی از میون اون همه شعر های تاریخ گذشته...و از میون واژه های بسیاری که تو ذهنم بالا و پایین میرن بهترین ها رو انتخاب می کنم...واسه اونایی که قراره پا بذارن تو تنهایی هام وغول تنهایی هام رو لگدکوب کنن...؛ دوست دارم با بهترین شعرهام از مهمونهای عزیز کوچه افکارم پذیرائی کنم...شوق و ذوق دیدن حتی یه نفر بازدید کننده جدید واقعا دیوونم می کنه...!
حتی یه نظر تو قسمت نظرات وبلاگ از هزار هزار دلار هم واسم ارزشمند تره...

هر ثانیه جدا از تنهایی واسم مثل یه بهار می مونه بهاری که هر همکلاسی توش یه گل هست...گلهای رنگارنگ...هر کدوم از یه جای ایران...همشون پاک و با محبت و بی ریا...

همکلاسی هایی که به من ثابت کردن میشه چند دقیقه ای هم از تنهایی رها بود...!

***

این، یکی از فمینیستی ترین شعرهامه که امیدوارم به دست هیچ مردی نرسه!(چون هرچی ناسزاست نثارم می کنه!) و توصیه اکید می کنم جلوی هیچ مردی نخونید!:

 

سخت تر از سنگ است...

دل آدم،اما...

دل سنگش کوبید سیب سرخ ((حوا))!

یوسف از خوف خدا، به ((زلیخا)) بد کرد!

لیک او هرچه محبت به جهان باشد کرد!

قصه ی(( لیلی)) و مجنون همه افسانه بوَد!

قصه پاکی لیلی بود...

 مجنون که بوَد؟

آه از آه دل ((سودابه))...

که سیاوش نشنید

حقه ای برهم زد...

آتشی سرد گداخت...

 به جماعت خندید!!!

ای تو فرهاد! شنو...

حسن عالم همه در ((شیرین)) بود...

زین سبب کوه کجا  سنگین بود؟

کی بدیدی تو وفا؟

بجز از جور و جفا!

در دل سنگ همه مجنونها!زور بازوی همه رستمها!

همه خوبان همه پاکان به جهان ((مریم)) بود...

در دل کوچک عیسی به چنین مادر پاکی غم بود؟!

کوروش از دامن مادر به جهان تاج بدید

مصطفی از نفس! (( فاطمه)) معراج بدید

وای بر من چه شود روز حساب!...
حوریان گرد به گرد،

 در بهشت اند اما

من که مَردم به جهنم بروم...

چون بهشت...

جای ناپاک تن مردان نیست!!!

***

بهتره برم یه نگاهی به مقدمه حقوق بیاندازم...

تا پست بعد...

 



 



 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد