همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

تموم شد!

سلام...

تموم شد! همش تموم شد... این آخرین شب قدره...فردا صبح کلاس داریم تا عصر... حالم رو بد جور گرفت کاش میشد تو این شب آخری بترکونم.حسش هست اما موقعیتش نیست....همینجوریش  اگه زود بخوابم مثل نی نی ها باید تیکه تیکه تا ظهر بخوابم وای بحال اینکه بخوام یه حالی امشب ببرم!

مناجات حضرت امیر خوندم خیلی حال داد...هیچ موقع واسه آدم تکراری نمیشه...روح رو تازه می کنه...قلب رو عاشق می کنه...

ببخشید که بازم می گم ولی تو رو خدا دعام کنید...من گدای دعاهای شمام.گدای دعاهایی که از شما خوبا به حال من بد میشه.دعا یادتون نره!

فردا ساعت اول با نمازی درس داریم اونم که میگه نباید یه دقیقه دیر تر از من بیایید بهتره برم بخوابم که فردا با چشمای پف کرده نیم ساعت بعد از استاد نرم سه بشه!
با قافله باشی هم داریم(نیاز به توضیح زیادی نداره!!!) بعد از یه هفته استراحت مخامون فردا میخواد با سخنرانیهای استاد فنائی یه حالی ببره!
خدا از من بگذره اصلا قصد بدی ندارم که بخوام مسخرش کنم یا تهمت بزنم این عین واقعیته که کلاساش یا بمب خندس! یا مثل مجلس ترحیم کسل کنندس! منم بعنوان یه نفر تو کلاسش حق انتقاد دارم

فردا باز باید خودمون رو آماده کنیم تا مطالب جدیدی رو از ایشون در زمینه تخم گذاری تمساح ها! تعداد ناخن های لاک پشتها! طریقه پیوند دادن درخت خرما به سیب زمینی و... بشنویم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد