همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

واسه چهار رقمی شدن وبلاگ ثانیه شماری می کنم!

 

جدید: تالار گفت و گوی وبلاگ در انتهای صفحه

سلام...

میون نوشته هام همیشه سه تا نقطه میذارم...آخه میدونم میون دوتا نقطه همیشه یکی دیگه هست که نمیذاره اون دوتا بهم برسن!

****
روز امتحان کنکور بود که صبح زود از خواب بیدار شدم...روز قبلش کنکور زبان شرکت کرده بودم که یه ذره اضطرابم رو کنترل کنم...تو لباس پوشیدن یه لحظه این پا و اون پا کردم و صبحانه هم که اصلا هیچ موقع نمی خورم و اون روز هم نخوردم...مامانم چند تا دونه شکلات داد تا سر جلسه بخورم...بابام خودش با ماشینش من رو رسوند سر جلسه...همش فکر می کردم دیر می کنم و هی به بابام می گفتم که تند تر بره...امتحان کنکور توی دانشگاه خودمون بود...قشنگ یادمه که تو دانشکده فنی مهندسی و تو کلاس 305 بود...اون نیمکتای فلزی دانشکده فنی مهندسی اون روز من رو تا دم مرگ برد!!!
مثل روز گذشته سر سوالای عمومی وقت کم آوردم مطمئن بودم می تونم زبان صد در صد بزنم اما همش سی و دو در صد زدم که البته هرچی هم زده بودم درست بود...وقتی برگه ی سوالای عمومی رو جمع کردن انگار غم عالم اومد تو دلم...با خودم می گفتم نفر آخر کنکور هم نمیشم!...سوالای تخصصی رو که می خواستم جواب بدم سوالای اول ادبیات تخصصی بود و هر چی وزن عروضی که بلد بودم و اصلا همه رو از حفظ بودم از یادم رفت!!! واسه همین ادبیات تخصصی رو هم به معنای واقعی گند کاشتم...بالاخره بقیه سوالا رو یه جوری جواب دادم و با یه عالمه دلشوره اومدم خونه...هر کی می پرسید کنکور چطور بود فقط می گفتم خوب بود...

خیلی انتظار اطرافیان از من بالا بود...توقع داشتن نفر اول کنکور بشم! و همین مساله حساسیت من رو خیلی بیشتر کرده بود...

باور کنید یکی از بدترین و پر تنش ترین لحظه های عمرم روز کنکور بود...

بعد از یه ماه و نیم نتایج رو که دیدم خیالم راحت شد که قبول شدم اما باز هم خیلی دلهره داشتم که کجا و چه رشته ای میتونم قبول بشم...رفتم مشاوره و مشاور هم که انگار اندازه یه بچه دبستانی نمی دونست به من می گفت هر چی دوست داری برو...میخواستم بهش بگم آخه اگه قرار بود هرچی رو که دوست دارم انتخاب کنم خب اینقدر پول نمی دادم بیام پیش تو و می رفتم همون رشته ای که میخوام...اما آخه من پسرم، و کار و بازار کار واسم تو آینده خیلی مهمه...

خلاصه مشاور من رو از اون حالی که داشتم بدحالتر کرد و...تا روز انتخاب رشته...نمی دونم چرا خدا اینقدر من رو دوست داره؟ آخه من که کاری واسه خدا نکردم ...اما انگار بهم وحی شد که فقه و حقوق رو هم انتخاب بکنم...

اما همش با خودم فکر می کردم ممکنه برم تو یه جمعی که مثل حوزه علمیه میمونه و همه ازون آدمای خشک و افراطی هستن...

دوستام هم همه بهم توصیه می کردن که برم دانشگاه آزاد حقوق بخونم...اما من از دانشگاه آزاد متنفرم...

هیچ موقع یادم نمیره روز اول دانشگاه رو...بدترین لباسهایی که به نظرم می رسید پوشیدم...با صورتی اصلاح نکرده و موهایی که رنگ شونه رو ندیده بودن...فکر می کردم شاید بهتره اینجوری برم دانشگاه یه موقع تو جمع طلبه ها تابلو نشم!!!
پام رو که گذاشتم تو کلاس فکر کردم اشتباه اومدم!!! آخه بچه ها اونطور که فکر می کردم نبودن...نفس راحتی کشیدم و اول همه با آقای اسماعیل پور گرم گرفتم...دیدم نه! درست اومدم...

استادها یکی یکی میومدن و می رفتن...اولین استادی که تو کلاس اومد فنائی بود...فکر می کردم ازون آدمای گیره اما بعد متوجه شدم که از خودم هم راحت تره!!!
روز به روز با بچه ها بیشتر گرم می گرفتم و خیالم از رشته ای که انتخاب کرده بودم دیگه کاملا راحت بود...

اولین کسی که آدرس وب رو بهش دادم خانم اسماعیلی بود و ایشون زحمت منتشر کردن اون رو تقبل کردن که واسه همین یک دنیا و به اندازه هر چی سایت و وبلاگ تو دنیا هست از ایشون ممنون و سپاسگزارم...

اصلا فکر نمی کردم کانتر ویسیتور وبلاگ از ده بالاتر بره!!! ولی وقتی این اتفاق افتاد دیگه مطمئن شدم که بر و بچ اهل وب هر هفته دو سه باری رو وبلاگ منت می ذارن...الان در مجموع چیزی در حدود هزار بازدید داشتیم که واسه یه وبلاگ خصوصی که فقط عده ی کمی از اپدیت شدنش مطلع میشن خیلی زیاده...اما باز هم وبلاگ یه چیزی کم داشت و اون نظر بود...که اون هم بعد از مدتی تکمیل شد و دوستان با نظرهاشون وبلاگ رو پر از بوی محبت و عاطفه کردن و من رو دلگرم تر از قبل واسه آپ کردن وبلاگ کردن...

امروز بعد از حدود دو ماه که از کلاسها می گذره...فقط یه چیزی میتونم بگم:

خداوندا شکرت که سه نعمت بزرگ به من دادی:

همکلاسهای خوب و با معرفت و وبگرد

بصیرت و آگاهی واسه انتخاب رشته

وصبری که می تونم با اون بعضی استادها رو تحمل کنم!!!

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد