همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

ممنون از نظرهاتون...

سلام،ویسیتورهای بی منت وبلاگ!

ممنونم از محبت کیدزی که رو وبلاگ منت گذاشتن و نظر دادن...

بنده از همون لحظه ای که میخواستم این وبلاگ رو سابمایت کنم نظرم این بود که با یه خانم که حتی یه وبنویس آماتور باشه همکاری کنم و اتفاقا از یکی دوتا بچه های کلاس هم یاری طلبیدم اما متاسفانه گویا روشون نشد! آخه وبلاگ نویسی خیلی خیلی آسونتر از اون چیزی هست که فکرش رو میشه کرد،حتی آسون تر از چت کردن!!!
در پاسخ به نظر دوست عزیز که نظر داده بودند که بهتره از نظر خانم ها هم استفاده بشه باید بنویسم که خب اگر یه خانم با من همکاری بکنه این مشکل کاملا حل میشه)اگه خواستید بصورت آنلاین و تو همین وبلاگ آموزش میدم(

از نظر لطف همیشگی دوست عزیز دیگه هم فوق العاده ممنونم...مطمئن باشید نظرهاتون خیلی میتونه در بهتر شدن وبلاگ مفید واقع بشه،پس باز هم نظر یادتون نره!

ای وای ساعت سه و نیمه و هنوز مقدمه حقوق رو نخوندم،هرچند اون هفته خیلی کم درس داد اما باز بد نیست یه نظر به کتاب بندازم!!!

هنوز کتاب آیات الاحکام رو نخریدم!!!...فردا دیگه فکر نمی کنم موضوعی مونده باشه که استاد فنائی در موردش بحث نکرده باشه! هر چند اون همیشه حرفهایی واسه گفتن داره! بنظر من فردا بهتره در مورد نقش نانو تکنولوژی در پیشرفت علم بشر صحبت بکنه!!!

دکتر اسماعیل هم که فردا کار خاصی بجز خوندن چند تا بیت نمیخواد انجام بده! استاد دوست داشتی هست و بی آزار و نگرانی خاصی جهت کلاساش ندارم...مهمترین نکته ای که در مورد کلاسهای استاد قافله باشی قابل اشاره هست اینه که خیلی جالبه با اینکه حضور و غیاب انجام نمیده اما اکثر بچه ها سر کلاسش حاضر هستند و نمیخوان جیم بشن...خود استاد که میگه اجباری نداره کسی بیاد سر کلاسش واسه همین حضور و غیاب انجام نمیده...اما اگر کسی اومد باید بشینه و بیرون نره چون احساس می کنه اینکار تمرکز و انسجام کلاس رو بر هم میزنه! البته من با این نظرش موافق نیستم چون بار ها واسه خودم پیش اومده کار اورژانسی داشتم و مجبور شدم برم بیرون...

برای اینکه بیشتر از بچه های کلاس بنویسم باید یه مدت زمان بیشتری بگذره تا با همشون آشنا بشم...اما یه خاطره بگم در مورد هفته ای که گذشت:
هفته ی پیش سه شنبه سه تا نسخه ی نفیس تاریخی خطی رو واسه استاد قافله باشی آورده بودم و خیلی مراقبشون بودم تا مبادا اتفاقی واسشون بیفته واسه همین هیچ حواسم به خودم نبود! گویا در لحظه ای که توی کلاس بودم دست خانم کلانتری لیوان چایی بوده که بر اثر برخورد خانم تاجری با ایشون چای از پشت میریزه روی شلوارم و من هییییییییییییییچ متوجه نشدم(ببین این مال دنیا چی می کنه!) وقتی میخواستم از کلاس خارج بشم خانم کلانتری با هزار خجالت و تاسف ماجرا رو برام گفت و فکر کنم انتظار برخورد نامناسبی داشت که خیلی عذرخواهی کرد اما نمی دونست اگه کل لیوان چای رو هم سرم خالی میکرد من متوجه نمی شدم!!! با این حال خیلی واسم عجیب بود که چرا این بنده خدا داره با این همه رودربایستی و خجالت این قضیه رو تعریف می کنه! میخواستم بگم:بابا...بیخیال!!! شلوار من فقط همین یه مدل رو کم داشت که ایشون اضافه کرد!
اما راستی خیلی واسم عجیبه که این چای بوفه دانشگاه واقعا چند درصد چای و چند درصد آبه،بخدا یه ساعت نشد لکه به اون ستمی کاملا محو شد! من که ابدا لب به یه همچین چایی نمی زنم...

راستی غذای دانشگاه هم افتضاح بود! بعد از مدتها و به اصرار زن عموم(خانم بادروح اپراتور غذای دخترها) رفتم سالن غذاخوری مثلا قیمه بود...من واسه مراسم شب هفت خودم هم همچین غذایی نمیدم!!!

بهتره برم مقدمه حقوق رو یه نگاهی بندازم...نظر یادتون نره فعلا بای بای...

 

 

 

 

مردی همیشه غایب!

متن نیمه ادبی زیر تقدیم به دانشجویانی که توسط ملایوسفی سابق!!! سر کار گذاشته شده اند:

قرار ما ساعت هفت و نیم بود!...ثانیه ها را برای قرارمان می شمردم...آنگاه که گفتی ساعت هشت می آیی قلبم در سینه فسرد که خواب نوشینت را فدای قرارمان نخواهی کرد...آه ای بی منطق تر از سوفسطائیان...!

روزها سپری شد...تا یکشنبه روز مقدس مسیح...ساعتم مشتاق بیدار کردن من برای حضور بر سر قرار بود...قرارمان کلاس پانصد و سی و دو...کلاس لحظه های معصومانه پرپر زدن...بگذریم!...سپیده دم آمد و دستان آفتاب مرا بیدار کرد...با شوق و ذوق...گیسوانم را با ژل آراستم!...فقط به شوق دیدن تو...سوار بر رخش خود رهسپار دانشگاه شدم...آنقدر رخشم تند می تاخت که گویا در خیابان ریس (race) می کند!!!...چه بسیار عابرانی که نزدیک بود زیر سم رخش من له شوند...و من همچنان تاختم تا آستانه در دانشگاه...با خیالی آسوده...با دلی آرام...قدم به کلاس گذاشتم...هنوز چند دقیقه ای تا ساعت قرار مانده بود...که من زودتر آمدم!.. گویا ساعت کندتر می راند تا لحظه قرار را ملتهب تر از همیشه بیافریند...اما ساعت هشت آمد و تو نیامدی...!

هوای بوی بی وفایی و بی منطقی و بی... می داد گویا باز هم عده ای عاشق و مجنون را سر کار گذاشته بودی...ای بی منطق! ای ملایوسفی سابق!

آنگاه که من با هزاران زجر و کسالت از خواب برخاستم...آنگاه که دانشجوی معصوم دیگر ولایت از آن هنگام که آفتاب هنوز رخ ننموده بود! کیلومتر ها مسیر را به شوق دیدن تو می پیمود تو در خواب ناز بودی و همسرت برایت میز صبحانه آماده می کرد...آه بمیرم برایت آن لحظه که بیدار شدی و فهمیدی بجای کره و عسل ...نان و پنیر دارید...آه بمیرم برایت که خواب نوشینت نیمه کاره ماند! عجب زجری کشیدی آنگاه که با دستان مبارک خود پتو را کنار زدی و با دهان خود خمیازه ای سرودی!!! آه که تو چقدر معصوم و مظلومی...!صبحانه را که نوش جان کردی...نیم نگاهی هم به ساعت انداختی و دریافتی که عقربه های ساعت عدد نه را نمایش می دهند و آنگاه به یاد آوردی که با ما کلاس داری!!! و پنجاه دانشجو را در نهایت بی خیالی سرکار گذاشته ای!...اما بدون کوچکترین نگرانی...خمیازه دیگری سرودی و در حالی که دستانت را برای رفع خستگی همچون دو بال قو می گشودی...بسمت دستشویی رفتی و........

 

هیچ عنوانی برای این نوشته پیدا نکردم!

سلام تیکه های قلبم...!
وای ی ی ی ...

انگار اکس مرسدس ترکوندم از دست این کلاسای فنائی...

بخاطر این فنائی هم که شده مجبورم قالب وبلاگ رو عوض کنم...!!! و یه قالبی بذارم که به بیخیالی بزنه! روحیم رو عوض کرد با کلاسش...خیلی حال کردم مدتها بود اینقدر نخندیده بودم! همونطور که حدس زده بودم ساعت درس اخلاق در مورد موضوعات متنوعی صحبت کرد و فقط در مورد درس دو نکته گفت:

1-ابعاد تربیتی انسان(که قبلا گفته بود)
2-هدف تربیت انسان

...!!!!

و اما موضوعات دیگری که استاد به اونها اشاره فرمودند:

1-عوامل جاری شدن سیل در استان گلستان

2-کشورهای صادر کننده ی اره برقی

3-چگونگی قطع کردن درختان پیش از پیدایش اره برقی

4-تاثیر چرای دام در تخریب جنگل

5-چونگی برخورد با همسر(اینکه دیگه موضوع ثابته!!!)

6-...؟؟؟

امروز کلید استاد روی امین شریفی بود و اونقدر بهش گیر داد که بنده خدا لب به اعتراض گشود و بعد از اون اونقدر استاد رو سرکار گذاشت که البته خود استاد هم متوجه نشد سر کاره...! و بقیه کیدز ته کلاس هم همون بلایی رو که استاد سرمون آورده بود بر سرش آوردیم...! این رفیق بغل دستیم که اصلا توی یه عوامل دیگه بود،منم داشتم ورمز چهار رو بازی می کردم،احسان لالا کرده بود و امین هم استاد رو می پیچوند!

وای ی ی ی...این پسره که دوست ندارم غیبتش بشه کشت من رو...من نمی دونم چرا به مانتوی خانم ها گیر داد؟ آخه عزیز من یکی نیست بهش بگه بیخیال بابا...این قضایا خز شده بیا عقب کلاس یکم بخندیم این دو روز زندگی رو حالشو ببر اصلا حرف گوش نمیده...! بخدا پیر کرد خودش رو با این افکارش...بابا من خودم اگه بفرض مثال(محال!!!) زن بگیرم سعی می کنم در مورد مانتوش توی کلاس دانشگاه و بین پنجاه نفر بحث نکنم! چه برسه به اینکه از استاد بپرسم: نفقه زن من باید چقدر باشه؟

آخه انصافا استادی که ساعت درس آیات الاحکام در مورد تربیت شتر رم کرده توضیح میده چه نظری میتونه در مورد نفقه زن من داشته باشه؟!!!
من هر چی میخوام از این فنائی چیزی ننویسم انگار که نمیشه:

فرض کنید یه آقایی به یه خانمی علاقه داره و خانم هم همینطور، اما خانم واسه روستا هست و آقا واسه شهر...!!!
آخه انصافا اون دهاتی که فنائی منظورش بود(البته قصد توهین ندارم) و می گفت که دانشجویی هست که هنوز هم چوپانی می کنه!!! و بوی گاو و مرغ و گوسفند میده و لباساش همه اورجینال دهاته آخه چطور ممکنه بغیر از توی کارتون هایدی یا حنا دختری در مزرعه توی واقعیت بیاد و به یه بچه شهری که باباش تاجره ابراز علاقه کنه و جالبتر و عجیب تر اینجاست که اون بچه شهریه هم علاقه متقابل نشون بده و تازه اگر هم یه همچین اتفاقی اقتاد که بسیار بعیده!!! مگه حالا چی میشه که با هم ازدواج کنند! تازه اگر هم یه همچین جریاناتی وجود داره اصلا به کلاس درس ما چه ربطی داره؟!!! من که فکر نمی کنم یدونه از بچه های کلاس روستایی باشند!!! و به بچه تاجر دلباخته باشند...!

...

رای گیری انجمن علمی هم بود و دخترها زود رفتند نشد ائتلاف کنیم اما با همون هایی که تو کلاس بودند و ائتلاف کردیم بنظر رسید تو پسر ها رضا اکبری و تو دخترها خانم بوچانی رای بیارن البته من شنیدم خانم ها(البته هیئت بسیجی و رزمنده کلاس که جلو میشینن!!!) به آقای باقری رای دادن که در مورد عواقب این عملشون باید بیشتر فکر می کردن!

...

صبح که وارد کلاس شدم بچه ها یه بحثی می کردند درمورد جنبه پسرها و دخترها...که اونطور که دستگیرم شد گویا آقای...در توی یکی از کلاسها برای شوخی با خانم... به ایشون چیزی گفتن که ایشون خیلی ناراحت شدن و خانم... صبح می گفت که پسر ها باید به ما به چشم خواهر نگاه کنند!!! البته من نمیخوام از آقای... دفاع کنم اما ای کاش یه ذره فقط یه ذره در حد و اندازه یه دانشجو فکر کنیم و مورد خطابم همون خانم...هستند که واقعا از ایشون متعجبم که با اینکه من هم می دونم مورد شوخی چی بوده واقعا چرا ناراحت شدن؟!!!

من میخوام به ایشون بگم که اتفاقا چون ایشون به شما به چشم خواهر نگاه کرد اون شوخی رو انجام داد(که البته خیلی شوخی سطح پایین و مثبتی بود) و خواهش می کنم تو رو خدا مثل بچه های دبیرستان برخورد نکنید،در واقع برخورد ایشون با آقای ... از یه بچه دبیرستانی که سر راهش با یه همچین قضیه ای روبرو بشه انتظار میره نه از یه دانشجو... در ضمن من اگر بجای آقای...بودم ابتدا جنبه طرف مقابل رو کاملا می سنجیدم و بعدا باهاش شوخی می کردم...

بنظر من تعدادی از دانشجوها خیلی مونده به محیط دانشگاه عادت کنن...من آقای ...رو می شناسم و ایشون آدم معتقدیه و دیندار و مطمئن هستم که قطعا قصد تمسخر و یا اذیت نداشته و با مشاهده اتفاق امروز به حال خودم بعنوان یه ایرونی(جهان سومی) افسوس خوردم که چرا یه همچین بحثی باید تو دانشگاه ما مطرح میشد...قصد جسارت به خانم ها رو ندارم و خیلی از خانم ها رو می شناسم که مدرنیته و باشعور هستند اما بخدا یه سری از بچه ها حتی به یه سلام هم شک دارن!!! بنده احساس می کنم خانم...امروز به آقای ... به چشم یه غریبه و یه آدم ویل خیابونها نگاه کردن که اون بحث رو مطرح کردند ولی بخدا هم آقایون و هم خانم های کلاس همشون کنکور دادن و با توجه به جو دانشگاه بین الملل و کلاسش مطمئن هستم فقط بچه های با شعور و درس خون تو این دانشگاه قبول میشن و یه فکاهی ساده رو که اگه بنویسم موضوعش چی بوده خندتون می گیره نباید با فحش و جسارت اشتباه گرفت...

امیدوارم دیگه چنین سوء تفاهم هایی پیش نیاد و همچنین واقعا آرزو می کنم عرف اجتماعی ایرانیها مترقی و به روز بشه...

***

چند تا کاریکاتور جدید دارم که دلم می خواد تو وبلاگ بذارم اما نمی دونم چرا این فنائی اینقدر به کاریکاتور و نقاشی، چند روزه که گیر داده؟! نکنه یه موقع...

راستی با اینکه حدود دو ماه از استارت این وبلاگ گذشته پاک یادم رفته بود لینک های روزانه کنار صفحه رو بذارم که خیلی از دست این کارم ناراحتم و از این به بعد این کار رو انجام می دم، تا پست بعدی مواظب خودتون و کفشاتون باشید...بای بای

(((اگه زحمتی نیست نظر هم بدید)))!!!

 

بیخیال عنوان!

سلام...

سحر هنگام در جانم دمیده شور مستی

لیلی خواهم که باشد در وجودم شوق هستی

آرام جان من باشد،کم سازد غم من

می آید...می رود همچون دم من!

تموم خوبیها رو واستون آرزو دارم...و امیدوارم با آدرس جدید وبلاگ زود کنار بیایید:

www.hamkelasonline.tk

 

البته هر موقع که خواستید با اون آدرس قدیمی هم می تونید وارد بشید...اما بنظر می رسه این آدرس یکم آپگریدتر می زنه!!!

*** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** ***

بسمه تعالى

فتواى جدید حضرت آیت ‌الله العظمى فاضل لنکرانى
پیرامون نماز و روزه مسافر و دانشجویان

بسمه تعالى وله الحمد
محضر مبارک حضرت آیةالله العظمى آقاى فاضل لنکرانى دامت برکاته.
سؤال: افرادى که شغلشان در سفر است مانند دانشجویانى که براى تحصیل به شهرستان دیگرى مى‌روند و اواخر هر هفته به محلّ سکونت خود برمى‌گردند، یا معلمان و کارمندان و کارگران و افرادى که به محلّ کار خود در بیش از مسافت شرعى رفت ‌و آمد مى‌کنند، تکلیف آنان در مورد نماز و روزه چگونه است؟ ادام الله بقائکم
"جمعى از مقلّدین حضرتعالى"

بسمه تعالی

در مفروض سؤال بعد از دقت مکرّر و تجدیدنظر متعدّد ملاحظه شد که کسى که شغل او در سفر است ولیکن اصل سفر شغل او نیست مانند دانشجو یا معلّم و یا کاسبى که در کمتر از ده روز از محل اقامت خود به بیش از حدّ مسافت رفت و آمد دارد باید نماز را تمام بخواند و روزه او صحیح است و نیز کسانی که سفر آنان به صورت مکرر است اما ارتباطى به شغل آنان ندارد مانند کسى که از تهران به قم هر هفته براى زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها مى‌آید و عرفاً این معنى برنامه او باشد همین حکم را دارد ولو این که شغل آنان چیز دیگرى باشد. والله العالم

6/6/1384
محمد فاضل

--------------------------------------------------------------------------------------

فردا یکشنبه هست،منطق داریم و من تا همین حالا اصلا نمی دونم باید چه تمارینی رو انجام می دادیم!

بیخیال...

استاد فنائی هم از همین حالا داره نقشه می کشه فردا چه بلایی سرمون بیاره! الان ممکنه تو ذهنش یکی از این کارها رو برامون ترتیب داده باشه:(البته همه اینها احتماله!):
- در مورد پیدایش فلسفه در خاور دور صحبت کنم!

- در مورد زندگینامه آقای زر اندوز توضیح بدم!
- در مورد اینکه زن ها نامردند و یا مردها نا زنند یا بالعکس توضیح بدم!
- روش تربیت تمساح و مقابله با رم کردن احتمالی بچه شتر افریقایی رو توضیح بدم!

از همه بدتر اون کلاس 533 هست که فکر نکنم هیچ جای دنیا و در کل تاریخ یه همچین کلاسی ساخته شده باشه...اصلا این کلاس با من ناسازگاره و یه جورایی احساس می کنم کجه!!! نیمکتهای ردیف آخر هم داغونه داغونن و هیچ راه عبوی برای فتح نیمکتای آخر وجود نداره مگر از روش بپری که ممکنه باعث سوء تفاهم بشه! واسه همین من مجبورم رو نیمکت اول بشینم و با فنائی فیس تو فیس باشیم!!! و ذره به ذره اعمال و حرکاتم رو تحلیل بکنه...هر چند بخاطر چشمام همیشه مجبور بودم نیمکت جلو بشینم ولی بالاخره عینکی که سفارش داده بودم آماده شد و می تونم از این به بعد همیشه آخر کلاس بشینم و عشق و صفا...

امیدوارم در اسرع وقت خبری از برنامه فردای منطق بدستم برسه...چون احتمالش هست فردا به پای وایت برد فرا خونده بشم...

ممنون که چک کردید...تا پست بعدی بای...بای

 

 


 

 

 

 

تقدیم به زهرا امیر ابراهیمی

سلام...

من آن غریقم،

کشتی شکسته!

کشتی چه گویم؟

بر گل نشسته!

هر موج دریا

راه نفس را

بر من ببسته

تو در تماشا

کنار دریا

بر روی ساحل

چون سنگ خارا !!!

"نوید"

شعر بالا رو با تمام وجودم تقدیم می کنم به خانم زهرا امیر ابراهیمی هنرپیشه ی شایسته ی سریال ((نرگس))

...فکر کنم تو هم شنیدی!
منم اولش شنیدم خیلی تعجب کردم،از همون ابتدا مطمئن بودم شایعه هست،اونقدر متین و با وقار بازی می کرد که بعید بود حتی مثل بعضی ها فیلم پارتیش بیرون بیاد چه برسه به...

آخه چرا؟ واقعا چه سودی از بردن آبروی یک انسان نصیب برخی افراد میشه؟ حتی یه لحظه،فقط یه لحظه که آدم خودش رو جای خانم ابراهیمی میذاره حتی نمی تونه تصور بکنه که چه زجری می کشه! واقعا دیگه چه امیدی می تونه به زندگی داشته باشه؟ تو کوچه و خیابون...با این مردم پست چی میخواد بکنه؟ جواب نگاههای سرزنش آلود عده ای کم خرد رو چی میخواد بده؟ چه پشتوانه ای محکم تر از آبرو برای آدم وجود داره؟

دروغهایی که زندگی یک فرد رو براحتی میتونه خراب بکنه...براستی ساخته و پرداخته چه موجوداتی میتونه باشه؟ حتی حیوونات هم هوای همدیگرو دارن!!!

تو کوچه و خیابون...همون آدمی که دیشب داشت فیلم...رو که توش آنجلینا جولی علنا و در جریان فیلم.......... می دید، واسه دوستش تعریف می کنه که تو هم فیلم زهره شوکت رو دیدی؟ بی آبرو شد! خاک تو سرش...خجالت نمیکشه...حتی بعد از اینکه خیلی از خبرگزاری ها رسما اعلام کردن مشخص شده که فرد موجود در فیلم ایشون نبوده باز هم عده ای پست فطرت می گن:خودشه...خود خودشه الکی اینا رو میگن آبروی صدا وسیما نره...

حساب عده ی بالا که جداست اما به قشر تحصیل کرده و انسانهای با شعور توصیه می کنم متن زیر رو بخونند:

گروه تحقیقاتی «RESCUE SQUAD» اعلام کرد فیلم غیراخلاقی که گفته می‌شد یک هنرپیشه در آن حضور دارد، شایعه تصویری است و باید از هنرپیشه عذرخواهی شود.

سرپرست این گروه تحقیقاتی در گفت‌وگو با ایرانیوز، تأکید کرد فردی که در فیلم دیده می‌شود، شباهت‌های فیزیکی خاصی به شخص هنرپیشه واقعی دارد، اما آن‌ها دو نفر هستند


وی توضیح داد: در دو هفته اخیر به دنبال انتشار فیلمی در یک وب‌سایت، شایعه حضور یک هنرپیشه در فیلمی غیراخلاقی مطرح شد و به دلیل عدم وجود منبع موثقی جهت کسب اطلاعات صحیح در این مورد، شایعات تازه‌ دیگری نیز منتشر شد و با توجه به اهمیت موضوع، گروه تحقیقاتی «RESCUE SQUAD» با هدف روشن شدن حقایق به بررسی تصاویر منتشر شده پرداخت.

فیلم بررسی شده است

این مقام «RESCUE SQUAD» که خواست نامش فاش نشود، با بیان این که گروه تحقیقاتی مذکور در سال 81 تشکیل شده و تاکنون از طریق بررسی فیلم‌های مستند علت‌های حوادث غرق شدن دانش‌آموزان دختر در پارک‌شهر تهران و کشته شدن موتورسوار رکوردشکن در پیست استادیوم آزادی را روشن کرده است، درباره موضوع فیلم جنجالی اخیر توضیح داد: سی‌دی منتشر شده محتوی دو فایل تصویری با مدت زمان‌های 23 دقیقه و 40 ثانیه، و دیگری 2 دقیقه و 37 ثانیه با فورمت MPEG اما دارای Video Size متفاوت بود. پس از ترمیم کیفیت تصاویر در کارگاه تدوین «RESCUE SQUAD»، حدود 85 فریم عکس از فیلم مورد نظر گرفته شد و در اختیار گروه بررسی قرار گرفت.

سرپرست «RESCUE SQUAD» با اشاره به تشکیل گروهی از صاحبنظران و هنرمندان به منظور بررسی تصاویر، ادامه داد: روزهای یکشنبه و دوشنبه هشتم و نهم آبان‌ماه به درخواست ایرانیوز فیلم و عکس‌ها برای گروه هنرمندان نمایش داده شد که پس از بررسی مواردی چون حالت‌های مختلف چهره و فرم اعضای صورت فرد داخل فیلم و مطابقت آن با عکس‌های هنرپیشه واقعی، روز گذشته اعلام شد این دو نفر به یکدیگر شباهت‌های ظاهری زیادی دارند و در نتیجه حضور هنرپیشه در فیلم، صحت ندارد
.

سرپرست گروه تحقیقاتی «RESCUE SQUAD» با اشاره به این که طبق توافقات قبلی نام اعضای گروه بررسی اعلام نمی‌شود، تصریح کرد:شباهت بیش از اندازه میان شخص داخل فیلم و هنرپیشه واقعی، همه را در اشتباه فرو برد به طوری که وقتی شایعه شده است شخص مشهوری در فیلم حضور دارد، به سختی می‌توان به بیننده ثابت کرد فردی که در فیلم می‌بینید، آن هنرپیشه نیست. تأثیر قدرت شایعه بر ذهن مخاطبان، آن‌ها را وادار به قبول دروغ کرد اما این در حالی است که اگر شایعه حضور هنرپیشه مطرح نمی‌شد، هر کسی هنگام تماشای آن حتی متوجه شباهت این دو نفر نیز نمی‌شد
.

شایعه ‌پراکنی ممنوع است

این مقام با بیان این که اکنون شایعه حضور هنرپیشه در فیلم غیر واقعی تشخیص داده شده است و نباید باز هم به آن دامن زده شود، در عین حال انتشار شواهد و مدارک را به دلیل رعایت مسایل اخلاقی ضروری ندانست و تأکید کرد: «نتیجه تحقیقات این گروه، یک نظریه علمی است و از امروز اگر شخصی بدون شاهد، مدرک یا دلیل، بر خلاف این نظریه ادعایی را منتشر کند، ماجرا از سوی «RESCUE SQUAD» پیگیری خواهد شد و فرد اظهارنظرکننده باید تا آخرین لحظه در مقابل ادعای خود پاسخگو باشد.

وی در پایان گفت‌وگو با ایرانیوز، گفت: با توجه به این که عده‌ای با با لذت و علاقه و خیال آسوده هر شایعه‌ای را می‌پراکنند و افکار جامعه را به بازی می‌گیرند، از این پس گروه «RESCUE SQUAD» با شایعه‌پراکنی‌ها، به‌خصوص در ارتباط با فیلم اخیر برخورد خواهد کرد
.


باید از هنرپیشه عذرخواهی شود

نویسنده کتاب بومرنگ، در گفت‌وگو با ایرانیوز، گفت: من خودم در نوروز 85 تعدادی شایعه طنز مانند انتشار اسکناس 100 هزار تومانی و تبدیل شدن میدان ونک به چهارراه را منتشر کردم اما هیچ‌کدام به کسی توهین نمی‌کرد و به هیچ گروهی نیز آسیب وارد نشد فرورتیش رضوانیه» با انتقاد از عدم رعایت حریم اخلاقی در شایعه حضور هنرپیشه در فیلم جنجالی، تأکید کرد: «وب‌سایتی که برای نخستین مرتبه فیلم شایعه را منتشر کرد، امروز که عدم صحت شایعه ثابت شده است باید رسما از هنرپیشه و مردم عذرخواهی کند.

منبع : ایران نیوز

 

 

 

 

 


امون از دست این اسی

سلام...

دیروز که لیست کامل واحد هایی رو که باید می گذروندیم بدستم رسید خیلی تعجب کردم،آخه پسرداییم حقوق خونده و می گفت فقهی ها قانون تجارت و قوانین بین الملل ندارند اما من دیدم که چندین واحد هم این درسها رو داریم و خیلی عجیبه! بنده خدا این نمازی راست می گفت که این یه رشته ی کاملا جدیده،شاید در کل زیر ده واحد دروس الهیات داشته باشیم و درسای حقوقیمون خیلی بیشتر از رشته ی حقوقه(وا مصیبتا!)...

فرقی هم نداره،چه اصراری هست حتما یه ارتباط و پیوندی بین خودمون و رشته ی حقوق ایجاد کنیم؟

هر رشته ای هم که بودیم اگه این سه ویژگی رو نداشت من یکی نمی تونستم درس بخونم:

دوستای خوب،همکلاسهای خوب،استاد توپ! که الحمدالله فعلا این سه ویژگی تو رشته ی ما بوده، امیدوارم همه هم کلاسیهام بتونن در کمال موفقیت تمام واحد هاشون رو بگذرونن،البته نباید از تهدیدات استاد لطفی هم به سادگی گذشت!!!

***************************************************************

برید تو وبلاگ این احسان ببینید چی نوشته!!!
...با اون وبلاگ قراضه و داغونش فکر می کنه الان ویسیتورها دارن پشت در وبلاگش سر ودست می شکنن!!!
خب اولین نکته ای که مسلمه و احسان عزیز بهش اشاره کرد اینه که چون خیلی بیکاره کار دیگه ای جز نوشتن اراجیف سراغش نمیاد!

مطلب چو تنگ آید،بلاگر به جفنگ آید!!!
دومین نکته اینه که کاملا درست میگه و اراجیفی هم که من میگم اصلا جزو شعر بحساب نمیاد!!!
سومین نکته رو نخونید چون مخاطبم احسانه:

پسره ی سه در چهار آخر کلاس میشینی من رو میپای! روز یه شنبه دانشگاه نیا که بد میبینی!، با استاد قافله باشی شرط بسته بودم اولین بیتی رو که میگم واسش بخونم (همون روز!) من هم سه بیت ساعت لطفی گفتم و اصلا چه ربطی به ساعت ادبیات داره؟ تازه من داشتم شعرهای استاد رو یادداشت می کردم

این شعر رو هم انحصارا واسه آقا احسان گفتم حالش رو ببرید:

ای تو دانشجوی بیکار و حساب!

یک گذر رفتی سوی درس و کتاب؟
بشنو یک نکته زمن،ای بی خرد

نیک بنگر،نکته بینی چون قطاب!:
جای وبگردی باطل لحظه ای فکری بکن

تا مبادا فکر و ذهنت کاملا گردد خراب!!!
جای اینکه بیخودی چت می کنی؟

شب پس از مسواک کردن تو بخواب!

صبح ها آبی به روی خود بزن!
تا که روی تو ببیند آفتاب!

ذره ای از شعر من دلخور نشو

هر عمل دارد حساب و هر سخن دارد جواب!

من چه گویم چون که حافظ خود دهد پندت، شنو:

((تر ک ترکان را خطا نبود صواب))!

شاهکار آفرینش خالق هستی:زن!

سلام...سلامی که بوی برابری وعدالت میده...بوی یک مرد=زن!

امروزواسه چندمین بار بچه ها یه بحث راه انداختن در مورد اینکه چرا تو برخی روایات و اشعار مقام زن رو خار و خفیف می دونن و تعدادی از پسرهای کلاس هم نمی دونم جدی یا شوخی خیلی به این مسئله دامن زدن که من با این چند تا بیت ناقابل جوابشون رو میدم:

از زمانی که خدا نقشی در این هستی کشید   هیچ کس یک نقش خوش سیما بسان زن ندید

مادران و خواهران شیر مردان زمین                     صبرشان در تربیت همچون حدید

هر که از پستی زن گوید، تو دانا شک نکن!         هست بی وجدان و بی عقل و پلید!

""نوید""

امیدوارم این چند بیت غزل بتونه ارزش و مقام زن که در واقع مادر و خواهر خود من نیز هستند رو بیان بکنه...

آخه مگه میشه یه نفر بن و مایه و اساس خودش رو نقض کنه و بگه که بن و اساس من پست و پلیده؟ همه ما انسانها از مادر متولد میشیم و تو دامن اون تربیت میشیم از یه سلام کوچیک گرفته تا غزلهای عاشقانه رو از مادرامون میاموزیم چه شبها که با قصه هاشون خوابیدیم و چه روزهایی که تو تنهایی ها کنارمون بودن...چه شور و حالی داشت بازی با خواهرامون...چه رازهایی که فقط به خواهرامون گفتیم...چه روزایی که مشقای ننوشتمون رو واسمون می نوشتند...آخه این بود رسم محبت که امروز ساعت اول آموختیم؟!!!!!

نمیخوام خود بزرگ بینی کنم اما فکر می کنم شاید هیچ کس به اندازه من تو کلاس در مورد خطبه هشتاد نهج البلاغه تحقیق نکرده باشه،تابستون پیار سال اونقدر این خطبه فکر من رو مشغول کرد که رفتم بدنبال منابع درست و به نتایج خیلی جالبی دست پیدا کردم:

- اینکه حضرت امیرالمومنین(ع) میگن که عقل زن ناقصه کاملا درسته اما دلیل:(عذر میخوام کتابی می نویسم)
عقل در اصطلاح درست بمعنی مجموعه ای از تلاش های مغز برای یافتن دلیلی منطقی است که بر اساس آن عمل شود بطور مثال اگر فردی کسی را که به او ضرر و زیان مالی زده مجازات برابر با عمل او کند کاری ((عقلانی)) و منطقی انجام داده است...اما در مورد زنان این قضیه کاملا فرق می کند زیرا نیروی غالب بر تفکر آنها بیشتر احساسی است تا عقلانی! بهمین دلیل اگر در مثال قبلی زنی با چنین قضیه ای روبرو شود به احتمال زیاد با توجه به احساساتش و دل رحمی که دارد بعید است آن فرد را مجازات کند که در عرف کار او عقلانی شمرده نمی شود زیرا از روی احساس انجام شده،پس این کار زن اصلا برای وی ننگ و عیب نیست زیرا طبیعت وی او را به این کار واداشته،و این جمله امیر به این معنا نیست که زنان از درجه هوشی کمتری برخوردارند.اگر به این معنا باشد پس طبیعت خشن و بی روح غالب بر مرد را (عذر میخوام) باید به حیوانات درنده نسبت داد که اصلا چنین کاری درست نیست،بلکه هر ویژگی زن و مرد برای او یک حسن است و نه عیب!

- اینکه حضرت علی (ع) میفرمایند که زنان را حق قضاوت ندهید اگر قضیه بالا را خوانده باشید خود براحتی می توانید به شبهات موجود جواب دهید،مثلا اگر حتی آدولف هیتلر را به نزد یک زن قاضی بیاورند تا او را محاکمه کند امکان ندارد طاقت این را داشته باشد تا برای وی حکم اعدام را اعلام نماید و شاید حتی دل این را نداشته باشد که او را شلاق بزنند!!!

-و اما چرا نباید از زنان در ریاست استفاده کرد؟
اگر رئیس بخشی تخلفی از کسی ببیند باید سریعا به وی گوشزد نماید حال تصور کنید زنان با توجه به روحیه ی عفت و گاهی هم خجالت چگونه می توانند تخلفات افراد را به آنها گوشزد نمایند،اگر فردی در اداره ای از کار امتناع ورزد چگونه رئیس زن او که مسلما کاملا احساسی می اندیشد دلش می آید تا او از اداره اخراج کند؟

چگونه یک رئیس زن می تواند یک تصمیم بزرگ عقلانی(مثلا در زمینه اقتصاد) بگیرد و احساساتش در این تصمیم دخیل نشوند؟

امیدوارم با دلایل بالا که حاصل مدتها تفکر و تلاش بود و خیلی دلایل بیشتر از اینها داشتم به نتیجه درست رسیده باشید،وجود زنهای زیادی توی تاریخ که بعضیاشون نمونه و تک بودن دلیل خوبی به اشتباه بودن تفکر برخی افراده:

- حضرت فاطمه (س)

- حضرت مریم (س)

- ننه ترزا (همون مادر ترزا)

- خانم سیمین بهبهانی(بانوی غزل ایران و نیمای غزل!)

- خانم فروغ فرخزاد

- خانم شیرین عبادی

- و...

توی تفکر یه انسان واقعی زن و مرد از نظر فطری کاملا با هم برابر هستن و باید تو گوش بشر بمونه که:

نه فمینیسم! نه زن ستیزی!

شاید اگر مادر ترزا نبود کمر خسته دنیا زیر بار جنگ ویتنام خرد میشد!

بعد از جنگ جهانی دوم دیگه چه زیبایی از جنگ بجز خاطره فداکاری های مادام ترزا مونده بود؟
قداست و پاکی در وجود حضرت فاطمه (س) خلاصه میشه و خالق ثانی عیسی (ع) مادر اونه!

اگر سیمین عزیز نبود کدوم غزل تا همین الان پایدار می موند؟
کسی میدونه فروغ عزیز چطوری مرد؟ پرید وسط خیابون تا جون یه بچه رو نجات بده!

و...

همیشه مردای بزرگ از دامن زنهای بزرگ بدنیا اومدن...و اگه آغوش باز یک زن بعنوان همسر،مادر،خواهر برای یک مرد وجود نداشته باشه توی عصر آهن و نفت که هیچ جاذبه ای نداره،اون مرد هیچ کاری نمی تونه انجام بده!

ای کاش ذره ای از احساسات یک زن در وجود سیاستمداران ستمگر تاریخ بود تا هیچ جنگی رخ نمی داد...!

پست امروزم رو تقدیم می کنم به تمام مادرها و خواهرها و همه زنهای دنیا که ادامه دهنده نسل بشر هستن..

                        

 

یه نظر سنجی کوچولو...

سلام...سلامی ابری مثل امروز!

امیدوارم خوبیها همیشه همراهتون باشند...

سرما داره میگه که در راهه! اگه یه ذره یقه کتت رو کنار میزدی می فهمیدی برگای درختها از سرمای هوا چه زجری می کشن!

امروز چه کرد با ما این فنائی! یعنی تمام نیرو و قوای خودش رو بسیج کرد تا به ما بگه که اصلا و ابدا قابل اصلاح نیست!!!

ای وای بر کلاسی که استادش این حجت الاسلام باشه...ای وای...!!!

من دیگه سعی می کنم چیزی دربارش ننویسم چون وقتی این کار رو انجام میدم احساس می کنم بوی سوختگی از تو کیس کامپیوتر در میاد!!!

عجب ضد حالی هم زد به ما این فنائی،ساعت دوم به احسان دهقان متلک انداخت که شنیدم نقاشیت خوبه،آقا ما فکر کردیم اومده اینجا و دسته گلامون رو دیده! اما مشخص شد منظورش اون کاریکاتوری بوده که امین شریفی(لعن الله علیه!!!) ازش کشیده خدا چیکارت نکنه امین که حتی نقاشیهات هم عذاب آوره...

کلاس به اصطلاح آیات الاحکام رو همش ام پی تری گوش دادم،حال داد...روحم تازه شد...

این پسره باقری من نمی دونم مگه از فضا اومده و اصلا تو کلاسای فنائی نبوده که به استاد میگه،به سوالای اینا جواب ندین! بذارید برن از تو رساله پیدا کنند...دلم میخواد به این پسره بگم آخه قربون اون تیریپ خرخونت! این استاد که همینجوریش همه سوالات رو میگه از بحث ما خارجه! حالا تو نمیخواد استاد رو ارشاد کنی که چجوری باشه...دوست داشتم به فنائی هم که گفت از این به بعد سوالات رو جواب نمیدم بگم مگه تا حالا جواب میدادی؟!!!
... شاید انتظار داشت جلوش تعظیم کنیم و بگیم تو رو بخدا جواب بده...هر موقع هم که جواب میدی مثلا در جواب این سوال که چرا سهم ارث زن کمتر از مرده میگی که بچه ها شما نمی دونید قاطر و شتر چه تفاوتهایی باهم دارند و...!!!

سرتون رو درد آوردم...(اگه سرتون از قبل درد می کرده به من ربطی نداره!)

استاد قافله باشی عزیز خودم...هر جلسه میاد چند تا بیت از تو کتاب میخونه میره...آخه بنده خدا تقصیری هم نداره من اونقدر تو دفترش واسش شعر و نثر میخونم که اون بنده خدا هر جلسه باید چندین دقیقه دیرتر بیاد!

نمازی هم از هفته پیش بیشتر به کمال رسیده بود! و زیاد عذابمون نداد!
راستی فردا رو چیکار کنیم؟ لطفی رو میگم که میخواد رو مخامون کاکتوس پرورش بده!

***

دوستان وعزیزان خودم یه خواهشی ازتون دارم که دوست دارم بطور جدی جواب بدید(شوخی بجای خودش!)،بنظر من یکی از مهمترین راهها که میشه انسان خودش رو بشناسه اینه که خودش رو تو آینه تصور دیگران ببینه واسه همین از شما ملتمسانه خواهش می کنم بدون هیچ رو دربایستی فرم نظر سنجی زیر رو کامل کنید،این نظر سنجی کاملا بینام هست و اصلا مشخص نمیشه که کی چه رایی داده،حتما حتما تو این نظر سنجی شرکت کنید تا من بتونم حداقل یه کم هم که شده خودم رو اصلاح کنم!،خواهشا صادقانه جواب بدید...بعد از انتخاب یک گزینه دکمه نظر دهید رو فشار بدید...ممنون

سلام!

س.ل.ا.م

چهارتا دونه حرف که میتونن غوغایی بپا کنن...

موشح زیر میگه که تو هر سلامم چی دارم:

سرو زیبای چمن! در دل تو غم نشود

لحظه ای یاد تو از خاطر من کم نشود

آشنای روزهای بی کسی این را بدان

مونسی جز تو به این افسرده همدم نشود!

""نوید""

اول از هر چیز از همه اونهایی که به وبلاگم سر می زنند فوق العاده ممنونم ولی افسوس که در قبال این محبتشون هیچ کاری انجام ندادم...

((مثل مترسک))

دل من دل مترسک

یه دل حقیر و کوچک

دل من ساده و کاهی

مثل قلب یه مترسک

جسم پوچالی و خالی

توی یک مزرعه ی دور

واستاده یکه و تنها

زیر آفتاب میون نور

یه مترسک که غریبه

میون دامن صحرا

بی کسه از بی کسی ها

همدمش میشن کلاغا

پاشو بستن توی این خاک

خیال سفر نداره

از محبت از رفاقت

ذره ای خبر نداره

حتی با نسیم می لرزه!

قامت کهنه و تنهاش

خالیه از عشق و امید

روز و شب امروز وفرداش

زیر نور کم مهتاب

شبای مهتابی و سرد

خیره میشه به یه کلبه

تو دلش جون می گیره درد

یه شب ساکت و برفی

قلب محزونش می گیره

چشماشو آروم می بنده

داره از مزرعه میره

فردا صبح میان کلاغا

می بینن که زیر برفا

خوابیده مترسک پیر

آروم و راحت و تنها...

*** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** ***

فردا با فنائی کلاس داریم،من همیشه از اشکالات کلاساش گفتم و بی انصافیه که از خوبیهاش نگم،یه خوبی که استاد داره و من عاشق این خصلت هستم،خاکی بودنشه،یعنی اصلا تا الان نشده که بخواد کلاس بذاره! من می میرم واسه این خصلت،اونقدر از غرور متنفرم که دلم میخواد به همه کسایی که غرور بیخود دارن ثابت کنم که هیچی نیستن،یعنی واقعا هم هیچ نیستن،دلم میخواد به اونایی که مغرورن بگم:نگاه کن یه لحظه فقط یه لحظه به دستات نگاه کن ببین چند تا انگشت داری؟ خب همه همینقدر انگشت دارن...چشمات بینی گوش لب همه و همه اینها رو دارن و اینها هستن که بن و مایه وجودی انسان هستن،یه لحظه دوست دارم بدنت رو بدون لباس ببینم و ببینم چی از بقیه بیشتر داری؟ حالا ممکنه جلدت،یعنی اون لباس ظاهرت با بقیه فرق داشته باشه، اما کی از باطن تو خبر داره؟ شاید تو سینه جای دل سنگ داشته باشی! شاید یه لحظه به ایثار و گذشت فکر نکرده باشی...که اگه اینطور باشه از بقیه هم کمتری!!!

سر می دهم برای آنکس که ساده و خاکیست

هر که وجودش از غرور و تکبر خالیست

روز سپید

سلام عزیزای دلم...

امیدوارم مثل من شارژ‌ باشید...

امروز یه شنبه روز بسیار بسیار خوبی بود...یعنی خدا هیچی واسه خوبی این روز کم نذاشته بود آخه اونقدر خندیدم که نگو و نپرس...از دست بچه های خوابگاه ترکیدم!

ساعت اول که منطق داشتیم و بیخیال...ساعت دوم هم که فنایی جون اومد سر کلاس و طبق برنامه همیشگی خودش شروع کرد به ترکوندن مخها....

*** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** ***

از دیشب تو فکر این بودم که فردا چجوری تو برنامه عصر شعر بخونم؟ آخه یه ذره اضطراب داشتم...اما الحمدالله با پیگیری من مجری اسمم رو سریع خوند و رفتم و یه چند بیت گفتم و آخیش.......یه نفس آسوده...!

ازاضطراب خوندن بدتر انتخاب یه شعر مناسب از توشعرهام واسه این برنامه بود...در آخر هم ع.ش.ق رو خوندم که خیلی دوستش دارم....بقیه بچه ها هم شعرهای خوب و قوی داشتند البته بعضی ها بنظر می رسید خیلی توی برخی ترکیبات شعر یا نوشتشون کار نکرده بودن...

ساعت دو هم جلسه معارفه داشتیم که با یه ساعت تاخیر برگزار شد و اونهم بدک نبود،استاد لطفی اینجاهم یقه هامون رو ول نکرد و اومد و یه حال درست و حسابی به همه داد! ای کاش فنائی هم تو جلسه بود تا یه خورده بار علمی جلسه هم بالاتر می رفت!!!

عکس جلسه معارفه(واسه دیدن کلیک کنید)

بعد از کلاس هم بچه ها رو رسوندم خوابگاه و خودمم رفتم  خوابگاه و عجب حالی داد...!خیلی خوش گذشت واسه یه ساعت هم که شده زندگی دانشجوئی رو به طور واقعی تجربه کردم...در ابتدای ورودمون با مراسم خودکوشی رضا اکبری مورد استقبال  قرار گرفتیم!!!:

عکس مراسم استقبال!

توی خوابگاه هم همش به بزن و برقص پرداختیم:

فیلم(برای دانلود کردن راست کلیک کرده و

save target as رو انتخاب کنید)

عکسهای دسته جمعی توی خوابگاه:

عکس شماره یک

عکس شماره دو