همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

چرا...؟

سلامی زرد! مایل به کبودی...!

 

چطور دلت آمد که این چنین شوی؟
که بدترین فرشته ی زمین شوی!

چطور دلت آمد که پرپرم کنی...

دگر شود برای من، تو نازنین شوی؟

 

تازه رسیدم خونه...

چقدر جالبه تو یه روز دو تا پست زدن...اصلا کلا بعضی چیزها خیلی جالبه!!!

***

سروش کوچک لحظه های بزرگ تنهایی پس از من سراسیمه وارد اتاق افکارم می شود...

بی درنگ می گوید:

مرد که گریه نمی کند...!
و  من در جوابش می گویم:اتفاقا تنها مرد گریه می کند...

خار و خش زیادی در گلویم جوانه زده که باعث شده صدایم تار تر از روزهای رسیده و سپری شده شوند!!!

سروش می گوید:چرا...؟
می گویم: به حکم حاکم دلم...!

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد