همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

لکنت...

سلام عزیزان...

 

دیگه چیزی به امتحانات نمونده شنبه که بیاد باید خودم رو روی نیمکت و تک و تنها با یه ورقه ببینم که امیدوارم بتونم به خوبی سیاهش کنم و یه نمره آبرومند بگیرم!(خدایا...)

 

عید غدیر امیدوارم مثل من به همه خوش گذشته باشه، واقعا روز خوبی بود و بهتر از همیشه بود، گوش شیطون کر با اینکه یه عالمه چیزای خوب خوب خوردم اما الحمدلله جوش بی جوش!

عیدی خوبی هم گرفتم که میشه باهاش یه عالمه آکونت اینترنت شارژ کرد!!!اما چه فایده این درسا نمیذاره که...(حالا نه این که خیلی می خونم!)

دو تا شعر داغ دارم امیدوارم خوشتون بیاد(واقعا دارم به حرف اون همکلاسی ایمان میارم که گفت: اگه ترشی نخوری یه چیزی میشی!):

 

((خودکشی))

 

آی آدمای پوچ و سرد

عمرم داره سر میرسه

هرچی که درد و غصه بود

امشب به آخر می رسه

آی آدمای با ریا

امشب میرم  پیش خدا

لطافت طناب دار

می زنه حلقمو صدا!
امشب دیگه سر می رسه

دلشوره های الکی

امشب به آخر میرسه

با خاطرات کودکی

تابوت من، قلب زمین

کفن میشه گلای فرش

امشب  با اسب مرگ خود

من دیگه می رسم به عرش

خودکشیه آخر خط

برای من که مرده ام

با چوبه ی دار می رسم

به هرچی حسرت خورده ام

پیچ و خم طناب دار

قصه ی زندگی من

با خودکشی تموم میشه

قصه بردگی من

اذون صبح فردا

تموم میشه غصه ها

تنهایی هام تمومه

میرم پیش مرده ها!

***

 

((لکنت شعر!))

 

شرقی ترین مرد زمینم

شرجی شده تنفسم!

شیدا ترین شیدای عالم

شهیار ملک قفسم!
علامه دهر نیم!
عابد معبد نیستم!
راهی که علقم می نماید

رهرو به آن ره نیستم

راه من اندر چشم زیبایت بود!

راه ((دو عین))  شر و شیدایی و شهلایت بود!

 

...وقتی ثانیه های بودنت را با ((از دل برخاسته های من)) تقسیم می کنی بگذار برایت بگویم از موشحی که با نگاه در چشمانت به لکنت افتاد!!!

موشحی که به تو از من می گوید و راهی که می پیمایم! موشحی که واژگونی اش راهم را به تو می نماید...

راه من راه دو عینی است!!! که شرارتش هوای تنفسم را شرجی کرده...

شیداییش شیدایم نموده...وشهلاییش مرا شهیار ملک قفس کرده...

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد