همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

مشهد...

سلام

روز بعد از عاشورا هست و اکثر مسافرها دارن کم کم میرن شهراشون و حرم خیلی داره خلوت میشه...

وای وای اصلا فکر نمی کردم مقدمه حقوق اینهمه کم بشم! آخه هفده هم نمره هست واسه اون سوالای الکی؟! شکر خدا ادبیات نوزده شدم و ثابت کردم که میشه در جلوی چشم همه پارتی بازی کرد!!! خدا کنه استاد رسولی هم یادی از ما بکنه و برگه های ما رو هم تصحیح بکنه!

کافی نت رو عوض کردم اصلا فکر نمی کردم اطراف حرم هم کافی نت باشه، کافی نت بیستیه فقط سیستماش خیلی تو ذوق می زنن! جای شما سبز الان از بازار رضا میام ظهر مهمون حضرت بودیم و غذا رو در مهمانخانه حرم خوردیم امشب میخوام آخر شب برم حرم آخه اون موقع دیگه اند خلوتیه...

من چه دلی خوش کرده بودم که میخوام ترم بعد فلان قدر واحد بردارم اما نمی دونستم که درسامون اینقدر بیریخت میزنه! من که رفتم تو کار هیجده تا، شما رو نمی دونم اما هر چند تا برمی دارید فکر پاس کردنش هم باشید!

اینجا تو کافی نت من تک و تنهام و هیچ کس نیست، یه پنجره داره رو به خیابون که همه آدما و ماشینا معلومن خیابون هم خیلی خلوت شده و انگار نه انگار این خیابون همون خیابون دیروزه که جای سوزن انداختن نداشت!

هوای مشهد تا همین الان خیلی خوب بود اما الان یک طوفان و گرد و خاکی شد که نپرس!

از قزوین خودمون چه خبر؟ شهر در امن و امونه؟ بخدا دلم خیلی هوای اونا رو کرده و خدا رو شکر می کنم که دانشگاه شهر خودم هستم چون الان تازه دارم معنی دلتنگی رو حس می کنم...

استادای جدید خدا کنه باهامون راه بیان و مثبت نباشن!

اما فنائی که نیست حال نمیده! من که دلم واسه درغ گفتناش تنگ میشه و هیچ کس نیست به من بگه آقا سید محمد رضا! ریلاکس باش!

دعا یادتون نره...

***

سیر تا پیاز وجودم همینه! ن...و...ی...د!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد