همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

لطف لطفی؟!

سلام

پس بالاخره یه نظر هم اینجا انداختی، آخه این دویست و پنجاه گرم گوشت تو سینه پوسید تو این چار دیواری...

امروز بیزی بیزی بودم، و به دنبال یه جای مناسب واسه راه انداختن کافی نت. به سلامتی قراره سرمایم رو بر باد بدم!

جاهای زیادی رو پیدا کردم که ماشالله کرایه هاشون هم نجومیه! یه جا بد جوری پنجا پنجا میزنه و اگه گفتی کجاست؟

نزدیک نزدیک دانشگاه خودمون!!! یعنی آخرین مغازه مونده به شهرداری منطقه سه، جای خوبیه فقط یه نمه متوسطه و نمیشه زیاد توش سیستم ریخت. اما مهمترین مسئله ای که وجود داره اینه که اگه اینجا بخوام کافی نت بزنم بعد از لطف خدا باید به مرام و معرفت شما همکلاسیها امیدوار باشم که واسم تبلیغ مشتی کنید! وگرنه ورشکست میشم...

***

ماشالله این لطفی هم که انگار با نمره جون میده که یه نمره واسه دلخوشی به احدی نداد...

غمی نیست! خدایی هم هست...

چشم بر درگاه حق داریم، خود هم بنده ای!

در قیامت ای تو لطفی شک نکن شرمنده ای

زحمت و رنجی که ما بردیم بی حاصل شده...

لیک لطفی! لطف هم از نام تو زائل شده

در خور نام ستمگر ای عزیزان، لطف نیست

هم چنان امروز ما، کز نام لطفی لطف نیست!

گر تو را خوانند با لطف و کرم باشد عجب

نیست در خاک بیابان سبزه حتی یک وجب!

چون تو را با نام لطفی کس کند دیگر صدا

کرده باشد بر همه لطف و کرم بیشک جفا

اندکی فرصت ندادی تو به روز امتحان

تنگ کردی وقت بر ما، چند بشمردی زمان(؟!)

خود نگویم، آیه ای بشنو ز قرآن حکیم:

((لا ورع فی دین)) من رب الکریم!

آنکه از قرآن برای این و آن صحبت نمود

چون عمل آمد نقاب انداخت و صورت نمود!

دعا یادتون نره...

این دل تو سینه لک زده واسه همون نیم کتای خراب کلاسای داغون دانشگاه بی در و پیکر!
می بینمتون...ترم دومیها!

فعلا...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد