همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

نفسهایم قافیه است...

سلام...سلامی که تنها دارایی منه...

بقول یه آشنا...روزهایی که آرامند غنیمت شمار و از کسانی که گرفتار طوفانند یاد کن...

نور مانیتور کافیه تا اتاق خاموش من رو اونقدر روشن بکنه که خوابم نبره...تازه ه ه ه ه، ترانه شهیار عزیز هم که داره ((حالم بده)) رو می خونه اصلا خواب رو بی معنا می کنه...

تازشم می دونم نوشته هام رو همیشه می خونن و به ذوق این اصلا خوابم نمی بره...!

اونقدر خوشحال شدم وقتی فهمیدم که فردا صبح کلاس نداریم و یه شب دیگه هم میشه همراه با ستاره ها بیدار بود...گویا کلاس ساعت یک تا سه هست...ساعتش خوبه فقط ای کاش برنامه رو طوری تنظیم می کردن که تو یه روز فقط یک کلاس نداشته باشیم و واسه یه درس خیلی از بچه هایی که هر روز مجبورن بیان قزوین و برن اینهمه سختی نکشن...

فکر کنم با دکتر البرزی کلاس داریم، نمی دونم چه جور استادیه؟ تو خیال خودم تصور می کنم که با توجه به فامیلیش (!) احتمالا از اون کت پوشای رسمی هست و شاید هم عینکی باشه!

***

سروش کوچک لحظه های بزرگ تنهایی ام پس از روزهای مبهم و گنگ، دوباره به اتاقم سرک می کشد، مرا که می بیند جا می خورد! می گوید:

از اشک آبستن شدی؟!
به او می گویم، اگر اشک هم نبود تنهایی نیز، تنها می شد!!!

***

به امید دیدار دوباره، تقدیم به دوستانی که با نظراتشون به من ثابت کردن که ((خوبی)) هنوز زنده هست، رو وبلاگ و شعرهام منت گذاشتن و امید و انگیزه سرودن بودند:

تو خود خوبی و خوب بینی جهان
همه دوست بینی تو اهریمنان
نگاهت چو خوش بوده بر شعر من
سبک شعر من را تو خواندی گران
نثارت هزاران بهشت و ملک
که نبود بسان تو در این زمان
ز بغض و حسد، کینه و دشمنی
رسیده مرا تیغ بر استخوان
چه خوش کرده ام دل در این غمکده
نباشد مرا یار جز دشمنان!
چه بیهوده سر کرده ام منتظر؟
نباشد ز یاران در اینجا نشان
نبین ظاهر شعر من را عزیز
که تارش بود آه و پودش فغان...!
تو دیدی غزلهای مستانه ام
همه گشت بازیچه ی دیگران؟
تو دیدی که در بند محنت کشید
دلی کاو برید از خلایق عنان؟
گر افسرده بینی مرا شک مکن
که گشتم ز شور و طرب ناتوان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد