همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

همکلاسی

روز نوشته های یک فقه و حقوقی...

سلاااااااااااااام..

بعد از یه مدت تعطیلی تنها چیزی که ممکن بود باعث بشه بپستم کلاس داشتن با نمازی فر بود، ساعت اول بچه ها واقعا شاهکار کردن و یکصدا نمازی رو تشویق کردن که خودش متن رو بخونه و از اونجایی هم که ایشون این احساس رو داره که می تونه در حد ((دکترا)) متن رو توضیح بده ذوق زده شدن و یک ضرب تدریس(!!!) کردن!
خیلی عجیبه که استاد نمازی در این چند درس اخیر دقیقا دروس رو برعکس توضیح داده یعنی دقیقا خلاف اونچه که درس داره میگه رو بیان می کنه، من خیلی دوست داشتم این افتخار رو داشته باشم تا برای اولین بار در طول زندگیش نظرش رو در ورد مشتق تغییر بدم اما دیدم اصلا ایشون تو یه فازهای دیگه تشریف دارن!

یه بار متن درس مشتق رو بخونید پی می برید که حال تلبس و حال نطق خیلی با هم فرق دارن ولی نمازی آخر درس هم به اشتباه بطور غیر مستقیم اون دو رو دقیقا مثل هم معرفی کرد!!!

بخاطر اینکه حال تلبس دقیقا به زمان خاصی اشاره داره که ما فقط  معنی اون زمان رو هم استعمال و هم اراده می کنیم، اما حال نطق به زمانی که دیگه اسم به  مبدا ملبس نیست اشاره داره.

وقتی ما می گیم فردا فلانی معلمه، استعمال ما لفظ فردا هست،که منظورمون آینده بوده  و این ((فردا)) مجازی هست که این کاربرد حال تلبس هست(چون بجای فردا، روزهای بعد از فردا رو اراده کردیم)، اما وقتی بدون هیچ قرینه لفظی یا معنوی بگیم فلانی معلم است از نظر خود علامه حیدری در مورد این عبارت اختلاف هست و در مورد ((معلم بودن شخص در گذشته یا حال)) در آخر درس عینا میگه که اگه قرینه نباشه هر دو برداشت درسته(حقیقیه)) اما در ابتدای درس اراده کردن حال (زمان) از لفظ گذشته رو حقیقی دونسته، نه پیوند اسم به مبدا در زمان حال بطور همیشگی!

در ضمن کلا درس اصول استنباط یشتر به درد اقوال و احادیث و آیات و روایتی میخوره که مربوط میشه به گذشته یعنی زمانی که ارتباط ما با منبع قول و روایت و.. تقریبا از بین رفته،مثلا در همین مشتق وقتی طرف برای شما لفظ فردا رو بکار ببره(چیزی که نمازی هزار تا مثال اینطوری زد!!!) صد در صد در یک شرایط زمانی همراه با گفته های پسین و پیشینی بودید که می فهمید منظور طرف از لفط فردا چی هست، یا بفرض پایین بودن آی کیو و نگرفتن منظور طرف از لفظ فردا از خودش که الان زنده هست و حضور داره می پرسید!!!) ای کاش نمازی فر تا آخر درس رو میداد تا به مثال اون جمله از اما علی(ع) برسه تا ببینه که خود علامه حیدری هم از سخن بدون قرینه اما علی (ع) دو اراده رو ممکن دونسته.

متاسفانه هفته پیش نشد که پست بزنم  ولی حرف دل خیلی ها رو در ارتباط با صحیح و اعم داشتم که بنویسم!
 

ساعت درس لطفی هم خیلی حال داد! آخرش بود! همونطور که بنده قبلا هم هشدار داده بودم شرح لمعه کابیه که خیلی مطالب داره که خانمها خوششون نخواهد اومد چون علاوه بر این 9 عیب قوانینی رو شرح میده که بعید می دونم تا الان قبایل افریقای جنوبی هم اونها رو اجرا کرده باشن!

این هم چند بیت بعد از یه مدت ننوشتن:

دیریست در این میکده از شرم خموشیم!
می نزد لب و تشنه لب و لیک ننوشیم

با تیشه تقوا دل ساقی بشکستیم

در گوشه ای میکده تنها بنشستیم

آنگاه که می رفت دگر رو به تمامی

کو ساقی سیمین رخ و می خانه و جامی؟!
نوشیم ازین ثانیه تا صبح قیامت

جرم است ولی نیست دگر آه ندامت!

ای روزگار..!
نه به اینکه پنج شیش نفری خودتون رو خسته می کنید و کامنت وبلاگ رو نقطه بارون می کنید! نه به اینکه کنتور وبلاگ رو کلا می خوابونید!

فعلا..

شش ساعت با نمازی فر!!!

سلام برو بچ خسته و بی رمق..!

بعد از یه هفته دیدم دیگه خیلی ستمه آپ کردن وبلاگ بیشتر از این طول بکشه!،وای که عجب روزی بود امروز! شیش ساعت با نمازی کلاس داشتن واقعا هنره!

امروز بد جور مخهای ما رو فرستاد هوا! یعنی دیگه هر چی توان داشت برای ترکوندن مغز ما بکار برد، ساعت اول بحثی رو مطرح کرد که واقعا هم در اون بحث علم خودش رو به اثبات رسوند!، خیلی حال میده بحث کردن با این فرم آدم، به شرطی که طرف ظرفیتش رو داشته باشه و آخر بحث ماست مالی نکنه و نگه که باید برید بیست سال فلسفه بخونید بعد بیایید!(انگار خودش این کار رو کرده!)

آخه خیلی مسئله ساده تر از اونی بود که بخواد نمودار برای نشون دادن دور رسم بکنه چون اصلا دوری وجود نداره و هر آدم عاقلی می دونه که دلیل فساد نماز در ایام ناپاکی برای زن هرگز نهی معصوم نیست بلکه بعلت عدم طهارت نماز فاسد میشه و بفرض هم که قول معصوم رو علت بدونیم خود اون هم علت داره که ناپاکی علتشه و علت نهی از نماز در حالت ناپاکی هم عدم رسیدن به قرب الهی هست و بنابراین اصلا دور وجود نداره، اما نمازی انگار خودش هیچ نظری دیگه ای بجز نظر علامه حیدری نداره و تماما به نظر علامه حیدری استناد می کنه..

ساعت دوم هم استاد اکبر زاده کار معمولش رو کرد، با این تفاوت که اینبار در تدریس از گیر دادن به بچه ها هم استفاده کرد!

 وای که ساعت سوم و چهارم که نمازی چه به روز ما آورد! آخه من نمی دونم مگه ما چه گناهی مرتکب شدیم که باید با این استاد درس داشته باشیم! واقعا که!

اول اینکه ایشون باز هم از کرامات خودشون صحبت کردند و بنظرم بهتره ایشون سری دوم ((داستانهای باور نکردنی)) رو بسازه، چون به گفته خودش پرونده هایی رو رسیدگی کرده که اصلا تو کل تاریخ کسی نتونسته اینکار رو انجام بده! و اگر نمازی وجود نداشت یا وجد داشت و وکیل نمی شد کل کارهای حقوقی کشور می خوابید!

حالا این داستانهاش یه طرف وای که چه گیری داد به کل آفرینش ما! و اصلا اشکال گرفت که چرا خدا ما رو آفریده!!!

اه اه اه، یکی نیست به این طرف بگه که بخدا قسم من حالم بهم می خوره از نصیحت هاش! چه برسه به اینکه بخوام عمل کنم! استادی که هنوزر فرق دانشگاه با حوزه علمیه رو نمی دونه اصلا نمیشه تحملش کرد! آخه خداوندا تو که حکیمی یه کم این بشرت رو هدایت کن تا فقط و فقط وظیفه ی خودش رو یعنی تدریس رو انجام بده و تو کاری که اصلا بهش ربط نداره دخالت نکنه، مثلا فلان مدل مو یا بقول خودش مانتو هیچ ارتباطی به آئین دادرسی مدنی نداره تا بخواد برای گیر دادن به اونها کلاس جبرانی بذاره، آخه خیلی برام سواله که نمازی در این دوساعت جبرانی چی رو جبران کرد؟؟؟! عقده ها رو؟!

چه اصراری هم داره که به زور ما رو بقول خوذدش به تکامل برسونه! آیت الله حائری که هیچی از اون بالاتر هم عالم و دکتر و.. داریم آقا جون ما نخوایم مثل اونها بشیم و طوری که دوست داریم زندگی کنیم باید بریم پیش کی؟!

همین داستانش هم جای بحث زیاد داره مثل اینکه یه استاد دو سه سالب بیاد ایران و در این دو سه سال هرچی علم داره تو مغز یه نفر مثل نمازی بکنه!!!

مسئله دیگه این هست که گفت سال هفتاد و پنج از منچستر انگلیس با چهار هزار پوند برای تدریس فقه پیشنهاد داشته خیلی باحاله!!!

آخه من نمی دونم مثلا احکام اسلامی رو واسه دیوید بکهام می خواستن؟!!!

اکبر زاده و نمازی فر بالا برن و پایین بیان همینی که هستیم می مونیم و با صفا و عشق زندگی می کنیم و امکان نداره راهی رو که بر ما تحمیل میشه بریم!

ما اومدیم!

سلام بروبچ!
ایول!

باز هم شروع شد! دور هم بودن و خستگی از کلاسهای طولانی و تحمل کرامات اساتید و.. شروع شد!

 

ساعت اول مفتخر شدیم اولین جلسه سال جدید رو با نمازی شروع کنیم که واقعا سال جدید با مدلهای جدیدتر و برنامه آپگریدتری وارد کلاس شد و شاهکار خودش رو به همگان نمایش داد و انصافا جای هیچ حرف و سخنی حتی برای فنائی هم باقی نذاشت و در کمال مهارت واژه ای رو بکار برد که کل زبان فارسی و زحمت سی ساله فردوسی رو به باد داد!!! یه لحظه این واژه رو بخونید تا ببینید چی بود دسته گل نمازیفر:

شیر : حَیَوان دِرّنده (بیشتر روی کلمه درنده تمرکز کنید و دال اون رو غلیظ با کسره بخونید تا ببینید که نمازیفر چه آفریده!)

خب بیخیال بپردازیم به هنر بچه ها و دروغی که ردیف اول خانمها خیلی خیلی راحت و ریلکس گفتن و نیم ساعت زودتر مارو از دست نمازی خلاص کردن!(واقعا جای تقدیر و تشکر داره!) لطفا هفته بعد هم بگید تا نه و نیم کلاس داریم نه ده!
بدون هیچ حاشیه دیگه ای می پردازم به پدید هزاره سوم یعنی اکبرزاده که حتی یک درجه پیشرفت در کارش ندیدم و همونی که بود، همونه!
اصلا کلا تمام مراحل کلاسش با بحران شروع میشه مثلا حتی زمانی که نیومده سر کلاس برای نشستن روی یه نیمکت حتی داغون باید از یه چیزی مثل میدون مین عبور کنی!!! چون ممکنه هر لحظه لباست بند بشه به نوک تیز نیمکتها و..تازه اگر راه عبوری پیدا کنی!

بعد از اینکه اومد حساب کار اومد دستش و اول به ما ردیف آخر سلام داد و عید رو به تک تکمون تبریک گفت! اما کور خونده چون دارم براش!

اما می رسیم به قسمت آخر کلاسهای امروز که حرفهایی در این زمینه برای نوشتن دارم! یادتونه گفتم که خود نمازی هم از حفظ نیست قوانین رو؟!!! همونطور که مشاهده کردید ایشون در بین صحبتهاشون شماره ماده ها رو با عدد جدید الاختراع ((فلان)) می گفتن! مثلا ماده فلان، تبصره فلان! و..که دوست داشتم ازش مثلا اونجا که در مورد اختلاف زن و شوهر گفت ماده فلان بگم آخه دقیقا ماده ی چنده؟!

تیکه کلاماش بد اعصاب رو منفجر می کنه:

الی ماشاء الله

کذلک

فلان

اگه گفتید و..

***

بعد از کلاسها با بچز رفتیم پیست کارتینگ و دوچرخه سواری که دیگه از بس رکاب زدیم نفس هممون داشت می برید! روز خیلی خیلی توپی بود امیدوارم به شما هم خوش گذشته باشه..

فردا هم که آخ جون با لطفی درس داریم و میشه بقیه انتقام ترم اول رو بشدت ازش گرفت!!!

اعظم خانم هم که بسرعت برق و باد داره می تازه و بی وقفه درس میده!
وای ی ی ی باز هم فردا پدیده خواهد آمد  با گیرهای سه پیچ جدید!

تا اون موقع بای..

دعا یادتون نره..

!!چرت و پرت!!

سلام عرض شد..

ببین چیا واست دارم تو لینکهای روزانه!

هیچ کس به اندازه ی یه بلاگر نمی دونه چه دردیه وقتی هم دلت میخواد آپ کنی و هم اینکه می بینی هیچ سوژه ای بجز چرت و پرت برای نوشتن نداری!، حیف که دلم نمیاد تعطیلاتم خراب بشه و گرنه حتما یکی دو صفحه کتاب رو ورق می زدم، دیگه دارم به این نتیجه می رسم که استاد اکبر زاده از مشکلات شدید روحی() رنج می بره آخه امکان نداره در طول تاریخ کسی تکلیفی که اون به ما داد رو حتی به دشمنش بده! حد اقل بجای این تکلیف ازمون یه امتحان تستی در یه ربع می گرفت حالش بیشتر بود!

هیچ معلوم نیست این پسره احسان کجاست که نه پست می کنه، نه زنگ میزنه، ای روزگار.. دیدی چه زود فراموش کرد جاست فرندش رو!

حداقل میومد یه دوسه خط می نوشت آخه ویزیتورهامون که مشترکه و ماشالله تعدادشون هم که فوق العاده زیاده، اگه اون می نوشت دیگه آپ نکردن وبلاگ من تابلو نمی شد! (انگار همین الان هم خیلی تابلوئه و ملت چون آپ نمی کنم عزا دارن!)

نمی دونم این ترم چرا این طوریه؟! خدا رحم کنه، آخه من هنوز تصمیم به شروع ترم جدید نگرفتم! اون ترم که خودکشی کردیم تو درس اون شد، حالا این ترم دیگه آخر خندس!

برو بچ کسی تولدی، مراسمی، امر خیری، سالگرد ازدواج پدر و مادری داره خبر کنه جشن بگیریم تو دانشگاه ، خیلی حال میده مخصوصا هم که ساعت درس لطفی باشه! رانی بهش بدیم بخوره بخندیم!!!

دلم واسه همه همکلاسیها تنگ شده، اما نه اونقدرها!!! حالا یه هفته ای مونده تعطیلات تموم بشه و فرصت برای غصه دوری خوردن زیاده! واسه درس خوندن هم هنوز خیلی زوده!
سیزده بدر رو کجاهایید؟ شکر خدا امسال سیزده بدر به من  خیلی خوش خواهد گذشت چون فرداش هم تعطیله و میشه برای روزهای تعطیل بعدش کلی برنامه ریزی کرد!

عید دیدنی هم که دیگه ته کشیده و برای اینکه کم نیاریم مجبوریم بریم خونه فامیلایی که هر چند سال هم نمی بینمشون!

من نمی دونم این کامران و هومن مگه اسم شاعر بزرگی چون من به گوششون نخورده که تو آهنگ جدیدشون اسم من رو نیاوردن!!! مثلا می تونستن بگن: سهراب سپهری و نوید! حافظ و سعدی میخونم..!

آقایون خانوما همین جا بدون معطلی و هیچ حرف اضافی دیگه بعلت نداشتن هیچ گونه سوژه مناسب واسه نوشتن خداحافظی می کنم فقط همینو بنویسم که نوشتن این مطالب رو مفید و آموزنده تر از نوشتن مطلب در مورد انرژی هسته ای و تاثیر اخلاق در زندگی و..دیدم آخه مطلب در این زمینه خیلی زیاد داشتم..!!!
فعلا..

دعا یادتون نره..

بچه های خوبی باشید..

تا می تونید از این ایام برای خوردن و خوابیدن و تفریح استفاده کید چون روزهای سختی در پیش خواهیم داشت!!!

در ضمن بیایید عیدیهایمان را هم قسمت کنیم!

بای بای..

(راستی راستی داشت یادم می رفت! اگر مشکلی در زندگی براتون پیش اومد و فکرتون رو مشغول کرد یه لحظه چهره نمازی رو تو ذهنتون بیارید تا ببینید که مشکلات بزرگتری هم در زندگی وجود داره!) – اینو نوشتم که فکرت یه کم درگیر بشه و زیادی بهت خوش نگذره..!

بابا من دیگه رفتم..

بای ی ی ی ی..

(اما نمازی رو یادتون نره!!!!)

اول آپ کردن!

سلام بچز..

خوبید که؟!

همین الان رسیدیم خونه و واجب دیدم اولین کار رو یعنی آنلاین شدن و پست زدن رو انجام بدم!

ای بد نگذشت، جای همه خالی، مخصوصا استادها! دیگه واقعا می تونم ادعا کنم از همه کمتر درس خوندم!خیلی فاز میده!

شمال مثل همیشه واسم بهترین جا برای سفر بود، هوا عالی بود عالی! اگه تا همین الان بخاطر هوا نرفتید همین الان بار  سفر رو ببندید چون واقعا بهتر از این نمیشه،من نمی دونم واقعا سیاست صدا و سیما یا راهنمایی رانندگیه که دروغ تحویل مردم میده؟!!! مثلا دقیقا روز قبلش هوای مناطق شمالی رو بارونی گزارش دادن اما فقط دیشب اون هم خیلی خیلی کم بارون اومد و هوا صاف بود، فقط تنها مشکلی که وجود داشت ترافیک وحشتناک جاده ها بود که اون هم خودش یه قشنگی دیگه داره و بخاطر وجود مناظر بسیار زیبای سر راه اصلا آدم حوصلش سر نمیره..

خدا پدر این مامورهای راهنمایی رانندگی رو هم بیامرزه که الکی جریمه می کنن و نمیذارن کسی فکر تخلف به سرش بزنه!

 خیلی خوش گذشت اما اصلا باورم نمیشه به این سرعت تموم شد..

من که تا همین الان هیچ جا نرفتم واسه عید دیدنی!!! اصلا متوجه نشدم چطوری گذشته تا الان؟! هر سال روزهای تعطیلی رو می شمرم و نگران اینم که میخواد یه روزی تموم بشه! اما خدا رو شکر امسال دیگه بخصوص بعد از سیزده بدر دانشگاه نداریم آخه یاد سالهایی می افتم که باید بعد از روز سیزده می رفتیم مدرسه واقعا حالم بد میشه! همیشه بعد از سیزده بدر امتحان داشتیم و امتحان کل عیدمون رو خراب می کرد!
***

خب به آقا احسان هم تاسیس وبلاگ جدیدش رو تبریک می گم و امیدوارم با سرور بساز و نساز بلاگ اسکای کنار بیاد و  شیراز هم بهش خوش بگذره، و از همه مهمتر سوغاتی یادش نره..

شما هم بهتره از همین الان که کتاب به دست کنار میز کامپیوتر نشستید کتاب رو محکم به یه طرف پرتاب کنید و بجای درس خوندن  اوقات بی ی ی ی ی ی کاری خودتون رو به نحو احسن به بطالت بگذرونید!

(شعر هم که باید خودش بیاد و متاسفانه الان نیومده تا بنویسم!)

فعلا..

دعا یادتون نره..
 

اولین پست ۸۶

سلام عزیزان..

دیگه واقعا سال هشتاد و شیشه؟! من که خودم همیشه تا چند مدت بعد از سال تحویل تاریخ روز رو به همون تاریخ سال قبل می نویسم! برام خیلی باور نکردنی هست که  به این سرعت زمان بگذره و یک سال به عمر افزوده بشه..

برای روز اول بدک نبود خودم که هنوز هیچ جا نرفتم ولی کلی مهمون داشتیم و از صبح به صد تا حالت درومدم! گاهی خشک و رسمی و گاهی هم راحت و خودمونی!
تصورش رو بکنید الان اساتید در چه حالند؟ بیاید تجسم کنیم(فقط شوخیه ها!):

نمازی که خونه نیست و خودش مهمونه و وقتی از در میره تو خونه فامیلشون خانوادش با کمی تاخیر وارد میشن اما نمازی در کمال حیرت میگه بعد از من نیاید!!! و اونها رو راه نمیده تو!

لطفی مهمون داره و مشغول تعریف کردن خاطره برای فامیلاش هست و داره برای اونها از افتخاراتش میگه از جمله جِریان اینکه پنجاه نفر رو در درس عربی بشدت مجروح کرد، لطفی از بچه های فامیل یه سوال می پرسه و هر کسی درست جواب داد بهش عیدی میده!

استاد فنائی با تیریپ راحتی( کنار دریا!) داره در سواحل کیش علوم اسلامی رو تعلیم میده!

استاد اکبر زاده( وای ی ی ی ی) مغز مهمونها رو پیاده کرده تا ذهنشون مشغول بشه و سراغ میوه و شیرینی نرن!

اگه خدا بخواد قراره پس فردا عازم رامسر بشیم، بهار بسیار زیبایی داره امیدوارم از اونجا هم بشه پست زد، صدای دریا، سبزی جنگل ، یک نفس خنک و پر از اکسیژن در هوای مرطوب جون میده برای یک دنیا غزل گفتن..

فعلا..

دعا یادتون نره..

آخرین پست سال ۸۵

سلام به شما و به بهاری که در راه است..

 

سلام همکلاسیهای عزیز این آخرین پستی هست که در سال 85 در این وبلاگ می نویسم سالی که پر بود از اتفاقات خوش و غم انگیز سالی که سال تولد غزلهای ناب بود سالی که باعث آشنایی من با همکلاسیهای خوبی مثل شما بود، سالی که باعث شد با نایابترین چهره های دنیا مثل لطفی و فنائی آشنا بشیم و..

 

دوباره خورشید، حجاب می زند کنار..

یخ و تگرگ می رود ز یاد..

و دست باد شانه می زند گل و چمن..

بهار نو می دمد نسیم..

و می چکد به مشام جان شمیم..

دوباره باز عید می شود دلم..

دلی که در عزای زمستان سیاه  گشته بود..

و انگار برف هم سیاه گشته بود..

دوباره باز شانه به شانه با غزل

می توان دوید..

و از قشنگترین باغ دل ترانه چید..

و داد دست باد..

تا بیاورد برای تو..

ترانه ای که شوق یافتن قافیه را..

کند نثار تو..

که شاید از پس تردید و شک..

بدون بغض باورت شود

که هستم از دل و جان..

دوستدار تو..

 

بهترین ثانیه ها رو برای شما در سال جدید آرزومندم و امیدوارم سالی بدون افسوس و اندوه پیش رو داشته باشید..

امیدوارم یک دنیا محبت عیدی بگیرید و اون رو با تمام دوستان و آشنایان قسمت کنید..

فعلا..

دعا یادتون نره..

 

 

 

 

 

 

پناه

سلام همکلاسی..

خوبی؟ چی می کنی با این تعطیلات؟، می دونم که داری رکورد خوابیدن رو می شکنی، بخواب و استراحت کن که باید بعد از تعطیلات روزهای سختی رو در کنار اساتید کم یابمون بگذرونیم..

متاسفانه (یا شاید هم خوشبختانه!) چند روزی نتونستم آپ کنم بعلت گرفتاری!

گرفتاریهای بزرگی مثل خوابیدن، چرخیدن تو خیابون و درس نخوندن!

نمی دونم چرا اینهمه نیاز به خواب دارم من؟، هر چی می خوابم باز هم خوابم میاد! مثلا اگه نه شب هم بخوابم باز هم اگه صدایی من رو بیدار نکنه حتما تا ساعت دوازده مهمون عزرائیلم!

در این چند روز به نکات خیلی جالبی دست یافتم و یکی از اونها این هست که جوش بی جوش! و بی خیال ! یعنی باید هر چی باقلوا و شیرینی هست رو یکجا فرستاد تو شکم و گرنه بعد از عید حسرتش میمونه به دل!

من اصلا نمی دونم واسه ایام تعطیلی باید چی کار بکنیم و چه تکلیفی درسی باید انجام بدیم! تصمیم هم ندارم بدونم تعطیلی یعنی تعطیلی! و باید خوش گذروند نه اینکه از تو مفاتیح چهل تا نمی دونم چه جور مفعول به رو استخراج کرد!

 

پناه

به آغوشت پناه آورده ام من

دلی پر خون و آه آورده ام من

مرا شام سیه شب کرده اما

برای تو پگاه آورده ام من

مرا حد زد دو چشم تو ازین رو

نگاهی بی گناه آورده ام من

مرا عمریست چاهم می نمایند

نظر بر سوی راه آورده ام من

رخ شطرنج من گمکرده راهش!
پیاده نزد شاه آورده ام من!
بدین شعر سبک انگار شمعی

بسوی نور ماه آورده ام من..

(نوید)

 

ایام بسیار خوشی رو واستون آرزو می کنم و به علت نداشتن حرف بیشتر از این سرتون رو درد نمیارم، مواظب خودتون باشید و تا می تونید درس نخونید!

فعلا..

دعا یادتون نره..

سلام همکلاسی..

پیشاپیش سال نو رو به همه تبریک می گم، امیدوارم در سال جدید موفق و پیروز وشادتر از همه باشید، در ابتدا شعری رو تقدیم می کنم که همین امروز سرودم و بی ربط به اوضاع ایران خودمون هم نیست:

 

 

یکی در پی آب بودش هوس

یکی تشنه لب بود و نشنید کس؛

صدایش که می گفت آبش دهند

خنک قطره ای روی آتش نهند

نخستین اگر چه  پی آب بود

لبش تر، دلش شاد و سیراب بود!
ولی چون که جیبش پر از سیم بود

چه او را ز نا کامی اش بیم بود؟

به شهری رسیدند هنگام شب!

همان مرد سیراب و آن تشنه لب

چو بر خاست فریادشان در هوا

بگشتند  مردم    بسوی   صدا

چو شب بود و چشمانشان کوربود

در خشیدن سیم و زر نور بود!

بکردند سیراب، سیراب تر !

گرفتند از بوالهوس سیم و زر

نگون بخت آن تشنه لب جان سپرد

نه از تشنگی از غم و غصه   مرد

بگفت آخرین جمله اش اینچنین:

چه بی مایه هستند اهل زمین!

که چون جیبشان پر شد از سیم و زر

نکردند بر حق و باطل نظر!

(نوید)

 

بنده احتمال میدم آخر ترم جناب استاد لطفی حال ردیف آخریها رو بگیره چون دیروز بشدت سر کلاسش قیام کردیم! واقعا فاز داد، مخصوصا انوع و اقسام سرگرمی های مفید و آموزنده!

اصلا معلوم نیست این کتاب شرح لقمه! به چه درد می خوره؟ و بجز یه مشت اراجیف چیز دیگه ای نداره! یعنی برای دوران ما اینطور هست، اگر کتاب خدا بود و تماما قول مستیم معصوم بود قبول! اما وقتی یه نفر هفت صد سال قبل یه برداشتی از اسلام می کنه و کتاب می نویسه دلیلی نداره یه ملت هم اسیر برداشت اون بشن! ممکنه الان خیلی ها با نظرم مخالفت کنند اما یه کم بریم جلو تر بویژه خانمها می بینن که در این کتاب اونها موجوداتی فراموش شده هستند، من خودم این کتاب رو بیشتر برای خنده و سرگرمی میخونم تا اینکه بعنوان الگوی قانونی!

هیچ معلوم نیست چه بلایی قراره سرمون بیاد اون از آئین دادرسی مدنی که نمازی حتی یک قانون اون رو هم با قوانین دیگه تطبیق نداد و رفع تعارض نکرد! و فقط گفت حفظ کنید!!! اون از اصول استنباط که بعیده بیشتر از پنجاه صفحه با توجه به سرعت لاک پشتی که داریم برسیم و اون هم از حقوق اساسی که بخدا قسم اگه نداشتیم سنگین تر بود! چون سر فصلهای ما یک دهم حقوق هم بار علمی نداره و من نمی دونم چرا تیر خلاص نزدن و نگفتن که حقوق اساسی و شرح مباحث شیرینش هیچ جایگاهی در فقه و حقوق نداره و دوشنبه ها دو ساعت باید چرت و پرت بشنویم!

فکر کنم فردا اگر سعادتی نصیب بشه و وکیل بشیم در جلسه دادگاه به این مسئله که کدوم طرف دعوا کجا نشسته اعتراض کنیم!!!یا از قاضی بپرسیم که عالم و بالغ و.. هست یا نه؟ و اصلا صلاحیت رسیدگی داره؟ خیلی باحال میشه، فکرش رو بکن و بخند!

دیروز اگر لطفی یه ربع دیرتر اومده بود کلاس رو می پیچوندیم ولی متاسفانه درست موقعی که می خواستیم بریم خونه خودش رو رسوند، لطفی اگه نیاد هم ایرادی نداره اما خیلی زور داره که نمازی خودش نیم ساعت تاخیر می کنه و ما رو می کاره اما اگه ما یه ثانیه بعدش بیایم تو کلاس انگار گناه کبیره انجام دادیم.

خیلی باحالند استادهای ما که تکلیف نوروزی دادن! بهتر بود پیک هم میدادن رنگش کنیم حوصلمون سر نره! واقعا خنده داره!

***

هر سال می گفتیم یا مقلب القلوب و الابصار..

حول حالنا..

ولی امسال می گویم:

مرا همیشه شاعر و عاشق نگه دار..!

 

فعلا..

دعا یادتون نره..

تولدم مبارک!

سلام..

اگه چند روز پشت سر هم بیخیال آپ کردن وب بشی، اگه درس رو دور بزنی، معلومه که یه خبرایی هست و داری ناز می کنی! اول بذار یه چند تا عکس رو با هم ببینینم بعد بریم سر اصل مطلب:

بنظرتون این کیه؟:

 

یا این یکی:

یا این:

ابهت رو می بنید؟! این ها عکس هیچ شاعر و هنرمند  وبنویس و عزیز و مامان و جیگر و باحالی نیست بجز: نوید!

خواهش می کنم!

عکس اول درست نوزده سال و یک ماه پیش گرفته شده! یعنی روزی که من ده روزه بودم، تو اون ده  روز چنان به اسرار این دنیا پی بردم که به مرحله فنا رسیدم و می بینید که خیلی خیلی طلبکارانه دارم به دوربین نگاه می کنم!

تصویر دوم و سوم برای زمانی هست که بنده یک سالم تموم شده بود(ای..یادش بخیر جوونی!) و برای خودم جشن تولد تدارک دیده بودم! معصومیت و بی گناهی از چهره این کودک در عکس می باره! اما معلوم نیست تو سرش چه فکر شومی رو دنبال می کنه!
 این عکس برای زمانی هست که دو سالمون تموم شد و فکر کردیم کسی هستیم! برای همین خیلی قلدرانه نفسمون رو جمع کردیم واسه خاموش کردن یکی از شمع ها! کل انرژی حیاتم تو همون یه فوت خالی شد!:

عکس بعدی واسه زمانی هست که چهار سالم بود، روند رشد رو می بینید، ماشالله..هزار ماشالله رستمی بودیم!:

این لبخند شیطانی رو بنده در پنج سالگی تحویل دوربین دادم:

این پروفسور هم هفت سالشه!:


اصل مطلب اینه که امروز روز باشکوه و به یاد ماندنی و بزرگ تولد من هست! (می بینید تواضع رو؟!)

تولد امسال یکی بهترین سالروزهای تولدمه بخاطر اینکه دیروز واقعا خوش گذشت و عالی بود! مخصوصا ساعت لطفی که چه جِریاناتی در جِریان بود و چقدر بنده خدا رو اذیت کردیم! خیلی حال داد حداقل کم کمش به اندازه سه نمره که اذیت شد! ایشالله بقیه نمره هایی رو هم که نداد طلبش!

وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای وای.. اگر دیروز یه اتفاق هم نمی افتاد یگه  مطمئن بودم بهم خیلی خوش گذشته و اون اتفاق انفجار هسته ای مخ من در ساعت درس اکبر زاده بود که واقعا بهش تبریک میگم که با اینکه سن و سالی نداره و جوونه اما چنان مخ میخوره که انگار یه کهنه کار مثل فنائی داره این کار رو انجام میده! من نمی دونم چی میخواد ثابت کنه این استاد؟! هر سوالی که ازش بپرسی دقیقا چهل و پنج دقیقه در مورد اخلاق و اینکه ما باید تلاش کنیم توضیح میده حالا هر سوالی که میخواد باشه! اما جوابش همیشه همون مضامین اخلاقی و توصیه های کودکانه هست!

تصورش رو بکن یه المپیک  بذارن بین اساتید لطفی و نمازی و اکبر زاده و فنائی در زمینه مخ خوری! نتایج مسابقه این میشه:

در قسمت پیچوندن سوالات استاد فنائی با اختلاف بسیار قابل ملاحظه ای از همه پیش میفته و بعد از اون لطفی قرار می گیره در مقام دوم! در بخش انفجار مخ با تی ان تی رقابت بسیار نزدیکی وجود داره اما لطفی از همه عقب میمونه و اکبرزاده با مهارت تمام به نمازی و فنائی ثابت می کنه که حرفی برای گفتن داره و صد در صد اول میشه! اما در قسمت گیر دادن بیجا دو نفر فقط وارد مرحله نهایی میشن و اونهم نمازی و اکبر زاده هستند که نمازی براحتی اکبرزاده رو در این مرحه شکست میده! در قسمت طرح موضوع خارج از بحث واقعا نمیشه برنده رو اعلام کرد اما اگر انصاف بخرج بدیم حتما فنائی و نمازی و اکبر زاده حرفهایی برای گفتن دارن و فنائی براحتی بقیه رو دور میزنه و اکبرزاده دوم میشه و نمازی هم از صحنه رقابت محو میشه! در قسمت حالگیری(بخش نمره!) لطفی مثل آب خوردن مقام اول رو کسب می کنه و اکبرزاده هم اصلا هنوز رو نکرده! بقیه هم از رقابت انصراف میدن! در قسمت قیافه گرفتن و اخم، نمازی براحتی به بقیه ثابت می کنه که حریف نداره، بقیه هم هر چی تلاش می کنن کاری رو پیش نمی برن! این وسط هم در رقابت تنگاتنگ اساتید مغز دانشجویان معصوم براحتی به سیب زمینی تبدیل میشه!
خب، تولد خودم مبارک!

فعلا..

دعا یادتون نره!